اولين راپور و اولين تحقيق
استادگولن در شهر «ادرنه» در آغاز يك خانه را ماهانه به 50 ليره كرايه گرفته بود، اما حين استاد گولن بعد از اتمام سربازياش به «ارضروم» آمد، مادر و كاكايش به اصرار از او خواستند ازدواج كند، اما او قطعاً جواب رد داد. كاكايش گفت: «ببين بچيم! پيشنهاد بعدي درسي سالگيات خواهد بود، اگر آن وقت هم قبول نكني، ديگر اين كار به هيچ وجه انجام نخواهد يافت» سالها بعد، اين پيش بينيكاكايش تحقق يافت و در سال 1968 در «ازمير» به او پيشنهاد ازدواج شد.
استاد گولن بعد از اتمام سربازياش به «ارضروم» آمد، مادر و كاكايش به اصرار از او خواستند ازدواج كند، اما او قطعاً جواب رد داد. كاكايش گفت: «ببين بچيم! پيشنهاد بعدي درسي سالگيات خواهد بود، اگر آن وقت هم قبول نكني، ديگر اين كار به هيچ وجه انجام نخواهد يافت» سالها بعد، اين پيش بينيكاكايش تحقق يافت و در سال 1968 در «ازمير» به او پيشنهاد ازدواج شد.
استاد گولن همة پيشنهادهاي ازداوج را چه در «ازمير» و چه در «ادرنه» رد كرد. او ميگفت «دربارة علماي اسلام كه در راه علم و دعوت ازدواج نكردهاند چندين جلد كتاب نوشته شده است.» گولن در ادامه ميگويد: «اما اگر امكانات در اختيارم ميبود همة آناني را كه به سن ازدواج رسيده اند، در تشكيل خانواده كمك ميكردم.»
استادگولن كه پس از ختم سربازي تا 1964 در حدود يكسال در «ارضروم» مانده بود، دوباره به «ادرنه» برگشت. چون او ديگر «امام ادرنهاي» بود. وظيفة جديدش در «ادرنه» نايب امام يك مسجد كوچك بود. چون امام اين مسجد پير وكهن سال بود، گولن را در اينجا توظيف كردند، دولت نصف معاش را به امامِ خانهنشين و نصف ديگر را به گولن ميداد اما گولن پولي را كه به او داده ميشد گاهگاهي به خانة امام كهن سال ميفرستاد. محترم «سوات يلدرم» كه از پروفيسورهاي رشتة الهيات است در آن سال مفتي ادرنه شد. گولن و يلدرم براي مدتي در يك خانه زندگي ميكردند.
در ادرنه وقتي استادگولن و استاد «يلدرم» به صرف غذا دعوت ميشدند، دعوت را قبول نميكردند و هدفشان از اين كار اين بود كه با برگزيدن يك زندگي ساده، بر پروپاگندهاييكه عليه ملاها ميشد، خط بطلان بكشند.
گولن در آن روزها در پي يك راپور نادرست تحت نظر گرفته شد. در سخنرانيايكه در يكي از مراسم نماز عيد در «ادرنه» ايرادكرده بود با اشاره به ليسه هاي امام خطيب[1] گفت: «ان شاء الله به زودي چنين ليسهاي در «ادرنه» هم تأسيس خواهد شد و ما شاهد به اهتزاز در آمدن بيرق ما در مقابل آن خواهيم بود.» مخبر اين سخنان را به شكل «او ميخواهد بيرق شريعت را به اهتزاز در بياورد» گذارش كرده بود. به دنبال اين راپور خانهايكه استاد گولن همراه «سوات يلدرم» مفتي «ادرنه» در آن زندگي ميكردند مورد حملة پوليس قرار گرفت و تلاشي شد. حتي يكي از مأموران در آمريت پوليس ميكوشيد تا علامه گولن را در خاليگاه زير زينه بيندازد كه در اين گيرودار ابروي گولن خراش برداشت و زخمي شد. سارنواليكه در مقابل گولن قرار گرفت، كسي بود كه وعظهاي استاد را در مسجد ميشنيد به همين خاطر او را رها كرد. گولن برائت گرفت، اما ديگر ماندن در «ادرنه» جاييكه به گفتة خود استاد «بهترين دوران جوانياش را در آن سپريكرده بود» چندان مزهاي نداشت.
در سال 1968 براي واعظ و مفتي شدن شرط فراغت از فاكولتة شرعيات ويا انستيتوت تحصيلات عالي اسلامي وضع گرديد، اما واعظاني چون گولن به عنوان يك حق مسلم، ديپلوم واعظي گرفتند. و بدينطريق گولن در 31 جولاي 1965 به عنوان واعظ در «كرك لارلي» تعيين شد. در تصميم او براي رفتن از «ادرنه» برخورد «فريد قباد» والي آنجا نيز مؤثر بود. فريد قباد روزي ائمة مساجد را جمع كرد و با چشم دوختن به استاد گولن گفت: «در بين شما خايناني هم هستند، ما آنها را سركوب خواهيم كرد.» چون همين والي براي مدتي ديپلوم واعظي گولن را گرفته بود.
وضعيت روشن بود. گولن و والي، انسانهاي دو دنياي متفاوت بودند، آنچه كه گولن را در چشمان واليِ چپي «خاين» ساخته بود، اين بود كه او يك امام فعال بود.
[1] (اين ليسه ها تقريباً به دارالعومهاي كشور ما شباهت دارند و از طرف دولت اداره ميشوند و چنانكه از نامش پيداست اغلب امامها و خطيبان فارغ همين ليسهها هستند)
- Created on .