نظم واقعی دنیا
پرسش: رویکردِ ما در برابر مشکلات برخاسته از نظم واقعی دنیا چگونه باید باشد؟[1]
در این باره هرکس به زعم خود با رویکردِ متفاوتی به ارزیابی این مسئله میپردازد. این امر کاملاً طبیعی است. مثلاً، کسانی که از انترناسیونالیزمِ وارونه (کمونیزم) به تنگ آمده اند، ممکن است شوونیزم را وسیلۀ نجات بدانند و به آن گرایش پیدا کنند. در سراسر قارۀ آسیا تقریبآً همۀ ملتها با تمایل به تاریخ کهن خویش و با داعیۀ ملیگرایی، در حال گرایش به ارزشهای خود هستند. تحولاتی که روسیه، ازبکستان، آذربایجان و قزاقستان در حال شکلگیری هستند را میتوان اینگونه ارزیابی کرد.
امروزه در نقاط دیگر جهان تحولات یکسانی وجود دارد. این تحولات و شکلگیریها را تا زمانی که به دیگران زیان نرساند، میتوان عادی تلقی کرد. ولی به منظور سودمندتر شدن اینها راه و روشهایی را جستجو باید کرد، تا بتوان از ندامت انسانها در آیندههای دور جلوگیر کرد.
برخی از این جریانها، از روشهای دینمحور بهره میجویند. در این زمینه در چهار گوشۀ دنیا، فعالیتهای سازمانیافته ویا پراکندهای در حال اجرا است. پیروان این روش، متفاوت از دیگران هر مسئله را بر اصل «دینمحوری» ارجگذاری میکنند. و طبیعتاً جهشهای کنونی را در جهت گرایشهای فکری خود ارزشیابی میکنند و انسانها را به وضعیتی میخواهند درآورند که دین خواستار آن است. برعلاوه، قدرتهایی که تا کنون دنیا را پنجاه بار اشغال و استعمار نموده اند، تلاش میکنند تا این تحولات جدید را به نفع خود رقم بزنند.
آیا میان این قدرتها توافق و سازگاری وجود دارد؟ البته که نه. اما سعی میکنند تا جایی که ممکن است، باهم به توافق برسند. آنگونه که آشکار است، در این زمینه انگلستان اختلافهای چندانی با امریکا ندارد. اگرچه انگلیسها در بحث سرای بوسنا دیدگاههای متفاوتی نسبت به امریکا ارائه کردند ولی در این روزها گوش به لب امریکاییها هستند. فرانسه گاه دیدگاههای متفاوتی به نمایش میگذارد ولی این اختلافها بیشتر ناشی از دست نیافتن به سودِ بیشتر از تحولات جدید است تا اختلاف نظرها. در میان محرومشدگان، کشورهای ناراضیِ دیگری نیز وجود دارند.
کشورهایی هم هستند که راضی ویا ناراض بودن شان را نمیتوان تشخیص کرد. پی بردن به ماهیت این کشورها کاری دشوار است. همانند بیماریهایی که کشفِ آثار و علایم آن بسیار دشوار است. همچو کشورها از خواستار سهم «غنیمت عمومی» هم نیستند، حتی معلوم نیست که خواهان چه چیزی هستند. آنها آرزوی «صلح جهانی» را دارند. ای کاش در همه جای دنیا صلح حاکم بود، ولی واقعیتها چنین چیزی را بر نمیتابد!.
در اینجا از حقیقتی دیگر نیز باید سخن گفت و آن اینکه هر جامعه در انتظار تحولات جدیدی است. علایم و نشانههای این توقع نظر به هر کشور متفاوت و تحلیل و بررسی یکایک آنها ناممکن است. اکنون به آرزوها و آرمانهای جامعۀ خودما میپردازیم: جامعۀ ما جامعۀ بیدار و هوشیار است و در سایۀ دوراندیشی، با گوش فرا دادن به صدای وجدانش مناسبترین تحول را برخواهد گزید و آن را تحقق خواهد بخشید. از بهر همین دوراندیشی در سرزمین ما اختلاف افکار و اندیشهها پدید آمده است. به باور من ان شاءالله همۀ اشخاصی که دارای آرا و اندیشههای متفاوتی هستند، در گفتار و عملشان صمیمی هستند. در همچو قلمرو وسیع، وجودِ اختلافِ نظرها امری طبیعی، و حتی سودمند است.
با بررسی عمومی، در بابِ تخنیک مسئله، یک نکته را به اختصار بیان مینمایم: با جنگ و خونریزی نه دنیای مطلوب را تأسیس میتوان کرد، ونه دنیایِ بنا یافته بر پایۀ جنگ و خونریزی مورد قبول واقع خواهد شد. حملات و اقدامات اشغالگرانهای که تا دیروز آشکارا صورت میگرفت، امروز در خفا و پوشیده صورت میگیرد، و این به هیچ وجه نتیجه را تغییر نمیدهد. «صلیبیها» که در گذشته به تنهایی دست به حملات اشغالگرانه میزد، امروز هلال را نیز در کنار خود گرفته است و به راهش ادامه میدهد. مانند هر عملِ زشت دیگر، این رفتار زشت و ریاکارانه نیز با واکنشهای شدیدی مواجه خواهد شد. از همینرو یک بار دیگر با صراحت بیان میدارم که هر نظامی که بر پایۀ زور و خشونت بنا شده باشد، در کمترین وقت فروخواهد پاشید. نخست کسانی در زیر خرابههای آن گیر خواهند ماند که این مصیبت را بار آورده اند.
ما در کشورهای کوریا، ویتنام، خلیج و سومالی آشکارترین مثال آن را شاهد بودیم. نمونههای واکنش در برابر همچو رویدادها در آینده شدیدتر خواهد بود. علاقمندیای که در طبقات پایین جهان اسلام نسبت به کشورهای دشمن وجود دارد، آرام آرام از بین میرود و جایش را به نفرت و انزجار وا میگذارد. تا زمانی که موضعگیریهای ناپسندِ جبهۀ مخالف تغییر نیابد، این نفرت و انزجار با شدّت کامل ادامه خواهد یافت. کشورهایی که ما تعبیر «جبهۀ مخالف» را برای شان به کار بردیم، از این مسئله به خوبی آگاه هستند. از همین جهت گاه رفتارهایی به نمایش میگذارند که به باور خودشان نوعی عقبنشینی به شمار میرود. پس از موضعگیریِ که در این اواخر با اسرائیل به نمایش گذاشتیم، ما نیز مورد نفرت و انزجار جوامع اسلامی قرار گرفتیم. اعتماد و محبتی که ملتهای جهان اسلام نسبت به ما داشتند، به تیرگی گرایید، هرچند این اعتماد در نزد دولتمردانِ کشورهای اسلامی هنوز پابرجا است. از اینرو، ممکن است با وضعیت دشوارتری مواجه شویم. و تا زمانی که فضایِ مناسبی به دست نیاوریم، این جهان آزرده را نمیتوانیم مجدداً به سوی خود بکشانیم.
بزرگان ما گفته اند: «جزا از جنس عمل است». کسانی که با تخریب و ویرانگری به جایی رسیده اند، ویرانشده از همانجا منهدم خواهند شد. هرگاه با درنظرداشت «تکرار جریانهای تاریخی» به دَور و پیش مان نظر کنیم، به وضاحت معلوم خواهد شد که در آینده چه چیزهایی در انتظار ماست.
هرچند دنیا به لحاظ نوسازی، آنگونه که نمایش داده میشود، نیست، ولی در مرحلۀ شکلگیریِ جدیدی قرار دارد. با فرارسیدن زمان مناسبش، این شکلگیری تحقق خواهد یافت. این شکلگیری را کسانی تحقق میبخشند که در پشت صحنه قرار دارند و انتظار فرارسیدن موسمِ پختگی و تکامل رویدادها را میکشند، نه آنانی که هماکنون در روی صحنه هستند. اینها کسانی هستند که به جای دنیای آمیخته با کین و نفرت، دنیای سرشار از محبت، همپذیری و مسامحه را بنا خواهند کرد. و در این شکلگیریِ نوظهور، پیشنهادهای آنان را با محبت و با کمال خواهند پذیرفت. این «زحمتکشان» که وجدان جمعی را انشراح خواهند بخشید و در قلب انسانها تخت خواهند زد، آثار ماندگاری از خود برجا خواهند گذاشت و هرچند خودشان دنیا را ترک نمایند، یاد و آثارشان قرنهای متوالی پابرجا خواهد ماند. من در این روزها بر لزومدید همچو خدمت از جان و دل باور دارم، و معتقد هستم که خیالات بهارِ عطرآگینِ آینده، با همچو تلاش و پشتکار تحقق خواهد یافت. از همینرو برای دوستان نزدیکم به جای تلاشهای زودگذر و موسمیای که آیندۀ چندانی ندارند، پیوسته تلاشها و عملکردهایِ ماندگار و سودمندی را توصیه میکنم، و تا زمانی که زنده هستم، به این توصیههایم ادامه میدهم.
- Created on .