امتحان
زندگی سراپا زنجیر امتحانات است. امتحانهای آدمیزاد از همان طفولیت آغاز میشود. و تا لحظة جدا شدن روح از بدن ادامه دارد. این امتحانهای کوچک کوچک برای آنانی که بفهمند و درک کنند، به خاطر تثبیت و شناسایی ارواحی است که به امتحان گزینش و نهايي مانده اند؛ تثبیت و شناسایی آنها در وجدان آدمیزاد و در چشم روحانیان...
آنان در طول زندگی، امتحانات گوناگون را با طول و عمق گوناگون سپری میکنند؛ امتحان شامل شدن در مکتب، امتحان رفتن به صنف بالاتر، امتحان خلاص کردن مکتب؛ امتحان فرزندان با پدر و پدر با فرزندان، و یک عالم امتحانات دیگر... و در میان همه اینها امتحان «اخراج از میدان» و محروم ساخته شدن از حق وطنداری (سلب تابعیت) به خاطر داشتن افکار انسانی و آرمانهای بلند، واقعاً سنگین و غرور شکن است.
امتحان دیگر هم امتحانی است که انسان در کنار بیرحمی و بیانصافی دشمن، از دست دوستان بیوفا میکشد که در واقع طاقتفرساترین امتحان نیز همین است. زیرا وضعیت خصمانة دشمن، هرچند با انسانیت و مروّت قابل تألیف هم نباشد، با منطق دشمنی سازگار است. حتی افزایش یافتن این خصومت را با افزایش تفاوتهای فکری، کیفیت جهان بینی و معیار قضاوت – با عین منطق – میتوان طبیعی دید. غماّزیها و بدگوییهای بخیلانه و رقیبانة کسانی که در مسيرِ چنين سرنوشتي مبارزه میکنند و دارای چنين مفکوره و آرمان هستند، هرگز با عقل و منطق سازگاری ندارد. چه رسد به اینکه با انسانیت و مروّت سازگار باشد..!
آری، اهانت و جفا دیدن از چنین جایی که توقع وفا میرفت، هم تلخ و هم واقعاً تأمل برانگیز است. اما چه میتوان کرد؛ در دنیایی که فریب دادن، هوشیاری شمرده ميشود و انحصار فکر و انحرافات صداقت و تعصب محافظه کاری به حساب ميآيد، شمارِ اینگونه ابتلاءها و امتحانها کم نخواهد بود و ما چارهای جز سوختن نداریم. آری، به عنوان یک فرد، به عنوان یک فامیل و به عنوان یک جامعه مجبور هستیم تحمل کنیم و بگوییم:
« اگر از جلالت جفا
ویا از جمالت وفا بیاید
هردو به جان صفا است
هم لطفت خوش و هم قهرت خوش است».
این ملتی که از دیروز تا امروز گاهی از دشمنی وگاهی از خصمهای درآمده در لباس دوست، پیوسته ضربههای اهانت؛ خورده و مدام مورد بدرفتاری قرار گرفته است، در طول تاریخ تلخترین و سنگینترین امتحانها را سپری کرد و در معرض ترسناکترین خیانتها قرار گرفت. روزی آمد که دنیا از چهار سمت و سو اسپاناش را بر سرش تاخت و او را محاصره کرد. به حدی که در این دوره عدهای فکر میکردند که او یکسره از صفحه تاریک تاریخ برچیده خواهد شد. اما او با پشت سر نهادن این امتحانات مرگ و زندگی، یک بار دیگر برنامههای دنیایی از دشمن را زیرو رو ساخت. امکان دارد او پس از این نیز با امتحانات مواجه شود و بارها و بارها تکان بخورد و تپههایي از آتش و دریاهایي از خون فرارویش قرار بگیرد، اما همه اینها کمک خواهند کرد تا او خود را نو بسازد و قوت معنویاش را بالا ببرد. چون او بدین طریق دوست و دشمن را خواهد شناخت، آستین بر خواهد زد و در سایة آن راههای برخاستن بعد از افتادن و به خود آمدن بعد از خود باختن را خواهد آموخت.
انسان با امتحانات تصفیه میشود و به خود میرسد. زندگی در سایه امتحانات از یکنواختی میرهد و رنگین میشود. روح به نسبت امتحان شدنش به کمال میرسد و به حالتی میآید که زیر بار کارهای بزرگ برود و به نسبت سنگینی امتحان و عرقآور بودن سؤالات، فرد، مستحق میشود تا در مکتب انسانیت به صنف بالاتري کامیاب شود.
در جایی که امتحان نیست، نمیتوان از تصفیه شدن و به خود رسیدن فرد و از نیرومند و فولادین شدن جامعه سخن گفت. انسانهای ذوب شده و پیچ و تاب خورده در کورة امتحان همچون کمان کش میخورند، همچون تیر میجهند و در یک نفس به هدف میرسند. آری، نگرانیهای که صبح و شام در اطراف آنها چرخ میزنند، گرسنگیها، تشنگیها، مشکلات و حتی ضرر و زیانهای مالی و جانی که هر از گاهی کاشانة آنها را متزلزل میسازد، و کوبیده شدن زیر چکمههای فولادین حوادث غیر منتظره، آنان را به فولادهای محکم و سخت مبدّل نموده به آینده آماده خواهد ساخت.
دلهای مرده و ارواح خامی که امتحان نشدهاند، آنطور که قادر به ارتقا یافتن به جایگاه انسانیت نیستند، برای جامعهاي که در آن زندگی میکنند نیز کوچکترین فایدهای نخواهند داشت. جدا شدن ارواح الماس مانند از کسانی که طینت زغالی دارند، به امتحان وابسته است. در جایي که امتحان نباشد، جداکردن طلا از سنگ و خاک، و تفریق الماس از زغال ناممکن است. و باز در جایي که امتحان نیست، مشئومترین ارواح با بلندترین قامتها درون به درون اند. با امتحان، ارواح صاف و فرشته مانند، از ارواح خبیث جدا میشوند و به ذروههایي که برای شان مقدّر است میرسند. برای دلی که با حقیقت آشنا است و راز امتحان را میداند، هر امتحان بالی است که انسان را به عالمهای آنسوی آسمانها پرواز میدهد و هر مشکلی که در امتحان بر سر انسان میآید اکسیری است که بر او نیرو و جان میبخشد. در نظر چنین شخصی، انداخته شدن در آتشها قویترین قدم برداشته شده به سوی دوستی آفریدگار است؛ و بسته شدن در چارمیخها نیز وسیلة والای ارتقا به سوی او میباشد.
آری، برای کسی که دلش را با بلندترین ایدهآلها آراسته است، هر امتحان نو، به مثابة تازيانة فرود آمده بر عزم، نهيبي برای استوار ساختن ارادة، و نوری به جهت روشن ساختن سويداي دل اوست. او با هر امتحانی که سپری میکند مثل کرستالها براّق میشود؛ و مثل کمان کش میخورد و قدم به قدم به سوی جنتهایی که در دلش ساخته است بالا میرود.
مهم نیست، دلهای مردهای که قهر و لطف را یکی نمیدانند از این چیزی نفهمند. آرمانگراياني که به حقیقت مذکور دل دادهاند، چیزی شیرینتر از اضطرابهای کشیده شده در این راستا نخواهند شناخت. اگر مثل اجاق بسوزند باز هم آه و فغان سر نخواهند داد و با اغیار درد دل نخواهند کرد. نه بیوفایی دوستان و نه بیانصافی دشمنان آنان را از خدمت در راه ملت و طن باز نخواهد داشته، و عهد و پیمانشان نیز اینگونه خواهد بود:
«فلک اسباب جفایش را جمع کند و بیاید،
نامرد باشم اگر در راه ملّت از عزیمتی برگردم.»
روحت شادباد ای «ن.کمال»!
- Created on .