جهاد دستور الهي است
اگر بخواهيم جهاد را به عنوان يک امر الهي در طول سير تاريخياش در پرتو از زندگي صحابهي کرام4 که اولين مخاطبان آن بودند، خلاصه نماييم، ميتوانيم بگوييم که حوادث، نشان ميدهد که شرايط حاکم بر مسلمانان در مکهي مکرمه به حّد غير قابل تحملي رسيده بود، به طوريکه کاسه صبر عدّهاي لبريز شد، آنگاه به هجرت امر شدند.[1] به اين معني که جهاد آنها در اين موقعيت، هجرت بود و در حقيقت همانطور که خواهيم ديد بعد از مدتي، هجرت، عين جهاد قرار گرفت و هرکس ميخواست بيعت نمايد، به عنوان شرط اوّل ميبايست هجرت ميکرد.
مسلمانان بعد از دو مرحله هجرت به حبشه، همگي به مدينهي منوره هجرت نمودند. و به اين ترتيب، جهاد در زندگي مدني، رويکرد ديگري در پيش گرفت؛ بلی، اکنون اساس دولت اسلامی گذاشته شده بود... و اکنون مطابق شرطها باید جهاد صورت میگرفت. در کیفیت، تغییری رونما نبود؛ مسأله این بود که وضعیت کمّی باید مطابق شرایط هماهنگ ساخته میشد. در صورت لزوم افزایش سرعت و گاهی هم کاهش سرعت، و همواره زنده نگهداشتن قابلیت های مانور. همهي اين موارد از جنبههاي استراتيژيکي جهاد به شمار ميروند و کاملاً طبيعي است که مطابق اختلاف حوادث هر زمان، موضعگيري هم متفاوت شود.
قبل از دستور جهاد، با وجوديکه به حقوق مسلمانان تعدّي و تجاوز ميشد، هيچ اقدامي انجام ندادند و مقابله به مثل نكردند؛ يعني آنها در واقع دفاع انفعالي ميکردند حتي فکر دفاع مادّي (همراه اسباب و آلات جنگي را نيز) نکردند. و هميشه جبههي کفر ظلم و ستم ميکرد. و مسلمانان همواره مظلوم و ستم ديده بودند و تا اندکي بعد از هجرت نيز وضع به همين منوال ادامه يافت تا سرانجام براي جانب ديگر جهاد نيز دستور آمد و آيهي کريمه نازل شد:
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (حج: 39-40)
«دستور دفاع رسيد به آنان که کفار با آنها جنگ ميکنند، به اين خاطر که بر آنها ظلم شده و خدا به کمک آنها قادر است. آنان که بيرون رانده شدند ازخانههايشان بدون جرم به جز اينکه ميگويند ربّ ما خداست و اگر دفع نميکرد خدا بعضي مردم را به وسيله بعضي ديگر، منهدم کرده ميشدند تکايا و مدرسهها و عبادتگاهها و مساجدي که در آنها نام خدا بسيار خوانده ميشود و الله حتماً کمک ميکند به کسي که کمک کند به او، بي شک الله قوي و نيرومند است».
این انسانها که تا دیروز اجازۀ کشیدن شمشیر در برابر کفر را نداشتند، امروز با دريافت اين اجازه، گویا به وجد و خروش آمدند و بیصبرانه آمادۀ استفاده از این فرصت شدند.
جهاد، پس از مدتي، نه تنها مجاز شد؛ بلکه دستوري الهي قرار گرفت. از این پس مؤمنان مجبور بودند با شمشیر جهاد کنند. حتي زمانيکه به سوي «بدر» خارج شدند، با سرور و شادماني ميرفتند، گويا از بهشت آنها را صدا ميزنند. از دست رفتن جان و مال بر آنها آسان شد. تقریباً همه با اشتیاق انتظار شهید شدن در این راه را داشتند.
به همین لحاظ هنگامیکه به جهاد فرا خوانده شدند، هیچ کسی از اجابت این دعوت آبا نورزید. مگر منافقينيکه در صفوف مجاهدين، شرارت ايجاد ميکردند؛ چندین بار جبهه را ترک کردند.. ترک کردند و پیامبر بزرگوار را در آنجا رها نمودند. آنان گروهی از فرودستان و حقیرگشتگانی بودند که به صفوت درونی دنیای قلبها نرسیده، در برابر نفاق شکست خورده بودند. درحالیکه دوستان شان با کفر درگیر بودند، آنان از جنگ کناره گیری کرده و دنبال لذایذ شخصی رفتند و آنچه را که بایستۀ سرشتشان بود انجام دادند.
ولی هيچ يك از آنانی که از دل و جان به پیامبر خدا ایمان آورده بودند، موضع خود را ترک نکردند. به تعبیری دیگر، هیچکدام از آن رادمردانیکه «واصل الی الله» گشته و به خداوند پیوسته بودند، هرگز به عقب برنگشتند. عقب برگشتگان، راه گم کردگان و بیچارگانی بودند که نتوانستند حقیقت را دريابند و آن را در روح خود بیامیزند.
بله! مؤمن مجاهد، بشري همانند ساير انسانها است و ممکن است از مرگ خوشش نيايد، همانطور که قرآن اين احساس را يادآوري ميکند:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره: 216)
«جنگ بر شما فرض شده در حاليکه بر شما ناگوار است و چه بسا چيزي را ناپسند بدانيد در حاليکه آن چيز براي شما بهتر است و چه بسا چيزي را دوست ميداريد در حاليکه آن براي شما بد است. و الله تعالي ميداند و شما نميدانيد».
ولي با وجوديکه اين چيز در نهاد انسان به صورت فطري جاي گرفته، باز هم، صحابهي کرام 4 بدون هيچ قيد و شرطي، از امر جناب رسول الله(صلى الله عليه و سلم) اطاعت کردند و بدون هيچ دل تنگي کار خود را به ايشان سپردند. به خاطر همين اطاعت صادقانه و فرمان برداري سالم، الطاف ربّاني، پشت سرهم بر آنها نازل ميشد.
و همينطور، پيروزيها، يکي پس از ديگري پشت سرهم ميآمد و نيروي مسلمانان روز به روز افزايش مييافت و آوازهي پيروزيها در ميان قبايل به سرعت پخش ميشد. این پیروزیها درحالیکه مؤمنان را مسرور و خوشحال میساخت، کافران را اندوهگین مينمود.
[1] ابن کثیر، البدایة و النهاية2/64.
- Created on .