زنان محكوم در ميدان و محروم از حق
پرسش: بعضيها ادعا ميكنند كه زنان در جامعۀ اسلامي در خانه محصور شده و حقوقشان پايمال ميگردد، آيا اين ادعا درست است؟ از لحاظ مقررات اسلامي جایگاه زن در زندگي خانوادهگي و اجتماعي چطور بايد باشد؟
پاسخ: اسلام زنان را كه در تاريكي جاهليت استثمار گشته، به بردگي گرفته شده و صنف دوم تلّقي ميگرديدند از وضعيت يك مخلوق بيچاره بودن نجات داد وبا اعطاي موقعيت جديدي، به جايگاه يك مخلوق مبارك بودن ارتقا بخشيد. دين مبين اسلام زن را از يك آلت تمتع بودن آزاد كرد و جنت را زير پاهاي او گستراند. اگر منابع اساسي اسلامي و زندگي نمونهاي سلف صالح به دقت مطالعه و موشگافي شود آشكارا ديده خواهد شد كه زن مسلمان به هيچ وجه در خانه محبوس نگرديده و حقوقش هرگز پايمال نشده است. اين ادعا، در صورتيكه مطرح كنندگان آن افراد بد نيت و پيشداور نباشند از عدم آشنايي با معيارهاي دين در اين زمينه و نسبت دادن برداشتها و اجراءات غلط برخاسته از عادتهاي كهن به اسلام، ناشي ميشود.
در بارۀ اصول و مقررات اسلام پيرامون حقوق انسان به ويژه حقوق زن تاكنون صدها كتاب نوشته شده و اين موضوع به گونهاي كه جايي براي شك و شبه باقي نماند، شرح شده است. من هم مسايل مربوط به اين موضوع را دركتابهاي پرسشهاي شگفت انگيز عصر، و بيان؛ مجلههاي muslim world و اميد نو؛ و مصاحبههايم با روز نامههاي گوناگون بيان كردهام. از اينرو گمان ميكنم تكرار عين موضوعات لازم نيست. و در اينجا به بيان يكي دو موردي كه به نظرم بسيار مهم اند، بسنده خواهم كرد.
يك حركت واكنشي: فمينيزم
يگانه ديني كه توان سخن گفتن از حقوق زن را دارد، اسلام است. زيرا هنگامي كه به قرآن كريم، يا عملكرد پيامبر گرامي مان و يا تاريخ اسلام بنگريم، ميبينم كه به استثناي پارهاي از سوء استفادههاي ناشي از خطاهاي افراد، زن بالاترين جايگاه را در جوامع اسلامي به دست آورده است. آري، در اسلام، زن از جايگاه بينظيري برخوردار است كه در نظامهاي ديگر هرگز نميتوان شبيه آن را يافت. به نحوي كه حتي به اصطلاح مدرنترين جوامع عصرما نيز در اين زمينه از او عقب ماندهاند.
هر چند زن در اين جوامع آزاديهاي معيني دارد اما اين آزاديها اکثراً به خاطر تأمين آرزوهاي جسماني است كه اين نوع آزادي، آزاديي نيست كه فطرت انسان حقيقي و عقل سليم بتواند آن را قبول كند و مورد تأييد اديان آسماني باشد. مشكلات معيشتي و فشارهاي اقتصادياي كه از تبعات بحرانهاي چند قرن اخير، به ويژه جنگهاي خونين در بين كشورها بود، زن را مجبور ساخت تا وارد دنياي كار شود و به كوچه و بازار برآيد. در پي آن، زن دست به كارشد تا مایحتاج زندگياش را تأمين كند و در چارچوب فردي تا حّدي آزادي اقتصادي به دست آورد. اما در بسيار جاها نتوانست خود را از حالت آلت دست بودن براي استثمارگري شماري از محيطهاي سرمايه داري كه ميخواستند از زن، بالاخص از جذابيتهاي فزيكي او استفاده كنند نجات دهد. متأسفانه زن در جوامع غربي صرف توانسته است به تناسب سهمش در ارزش مالي دكان و بازار و امتعه تجارتي و خدمتش براي برآوردن آرزوهاي نفساني مردان، و به همين دليل فقط در مقطع كمي از زندگانياش از يك محبت صوري و صُنعي برخودار شود. اما در عوض محبت و احترامي را كه در زندگي اجتماعي به حيث يك كريمه، خواهر، همسر، مادر و مادركلان داشت و هيچ چيز ديگرهم قادر به پركردن جاي آن نيست، به پيمانۀ بزرگي از دست داد. او به مرور زمان، اين بار هم تحت شعار و لفافۀ آزادي و حريّت با تاكتيكهاي مدرن(!) به گونۀ حيرت انگيزي استثمار شد، و از بخش عمدۀ حقوق انساني محروم ساخته شد و قرباني استثماري نظير آنچه در جاهليت و دورههاي تاريك وجود داشت، گرديد.
در واكنش به اين حق تلفيها، ميبينيم كه نخست از همه و به ويژه در غرب، جنبشي از سوي زنان براي استرداد حق آغاز يافت، هرچند اين جنبش به نوعي بيداري زنان محسوب ميشود اما به دليل وابسته بودن جريانش به يك واكنش و عكس العمل، آن هم از نامتوازنیهاي بروز كرده در تمام جنبشهاي واكنشي بي بهره نماند و به دام افراطها و تفريطها گرفتار شد. گرچه در آغاز به هدف دفاع از حقوق زنان نشأت يافته بود اما به مرور زمان به حدّي از مسير اصلياش دور شد كه به نمادي از نفرت و انزجار و كينه و بغض در برابر مردان مبدّل گشت. جريان فكري موسوم به فمينيزم كه از ايدۀ دفاع از زنان و تأمين حقوق مساوي با مردان براي او زاده است به عنوان يك جنبش و حركت ناراضيان فقط حسرت و جدائي و آوارها را از خود بر جاي مانده است. زيرا تمثيل كنندگان جريان فمينيزم كه امروز از انواع و اقسام بسيار زياد آن بحث ميشود به مرور زمان مطالبات متفاوتي را مطرح كرده و مسأله را از موضوع دفاع از حقوق زن گرفته تا تأمين حاكميت او به پيش بردهاند.
چرا هيچ رئيسة الجمهور نداشتهايم؟
در روز گاران ما هنوز هم در واكنش به آنچه در دورههاي قديم رايج بود، عين عكس العمل به نمايش گذاشته ميشود و با افراط گريها و مخالفتهاي متفاوتي مسأله از محور اصلياش منحرف ساخته ميشود. در واقع همۀ تپ و تلاشها براي استرداد حقوق زن كاملاً بهطور يك نظريه باقي مانده است. مواجه شدن زنان در كشورهاي به ظاهر مدرن (!) با محدوديتهاي بزرگي در زندگي اجتماعي و عرصههاي مديريتي، روشنترين دليل اين امراست. فكر كنيد... امروز در چند كشور جهان رييس جمهور زن است؟ در چند جا در سطوح بلند پايۀ ارتش، زنان ايفاي وظيفه ميكنند؟ زنان در پارلمان چند كشور ميتوانند به گونۀ مناسب با نفوسشان، نمايندگي كنند؟ درميان رؤساي روحاني اديان جهان و در بين رهبران ديني چند زن وجود دارد؟ آيا شمار زنان استخدام شده در تشكيلات عدلي، ملكي، امنيتي و سرویسهاي مخفي برابر شمار مردان شده است؟.. كسانيكه هميشه دم از حقوق زن ميزنند و خود را مدافع آتشين او نشان ميدهند چرا در موقعيتي نيستند كه بتوانند به اين پرسشها پاسخ مثبت بدهند؟ فراتر از همه آيا لازم نيست كسانيكه ادعا ميكنند اسلام حقوق زنان را محدود ساخته است پيش از همه خود را و ساختارهاي اجتماعي خود را زير سوال ببرند؟
همين سوال را دركشور خودمان ميتوانيم از آناني هم بپرسيم كه خود را وكيل مدافع حقوق زن وانمود ميكنند و از روي پارهاي اشتباهات شخصي قصد دارند اسلام و همۀ مسلمانان را محكوم كنند؛ اين همه وقت از زمان تاسيس جمهوريت گذشت، بفرماييد بگوييد تاكنون چند زن رييس جمهور شده است؟ هميشه رييس جمهور انتخاب شده است اما چرا براي يك بارهم که شده يك رئيسة الجمهور را به آن مقام نياوردهاند؟ آيا به خاطر كم بودن عقلش؟ يا با اين فكر كه او از عهدۀ اين كار برنخواهد آمد؟ چرا به اندازۀ نخست وزير مرد، زن هم نخست وزير نشده است؟ چرا شمار وزراي زن به تعداد وزراي مرد نرسيده است، حتي نتوانسته است نزديك شود؟ چرا به تعداد مردها زنان فرمانده كل قوا نشدهاند؟ چرا براي يك بار هم كه شده مقام لوي درستيز به يك زن سپرده نشده است؟ چرا هنوز هم در مجلس اعلي و ملّي تركيه چند چوكي نمايشي براي زنان اختصاص داده ميشود و اين زمينه براي آنان فراهم نميگردد كه به گونۀ مناسب بانفوسشان از خود نمايندگي كنند؟
سوء تفاهم نشود؛ من نميخواهم بگويم: «اين كارها حتماً باید شود، و یا اصل چنین است!» من میخواهم دو رویی كساني را برملا سازم كه مدعي مساواتاند و از برابري زن و مرد دفاع ميكنند و مثل اينكه خودشان براساس اين مساوات حركت كنند و اسلام حق زن را بخورد، دين مبين اسلام را زير سوال ميبرند. آري، ميتوانيد پرسشهاي: «چرا، از چه رو، به چه خاطر...» را بيشتر بسازيد. به هنگام جستجوي جواب اين سوال خواهيد ديد؛ خود آنانيكه ميگويند: « اسلام حق زن را ميخورد، حقوقی را كه به مرد قايل است براي زن قايل نيست...» سالها است كه زن را استثمار ميكنند- و - با معذرت – حقوق او را لپ لپ ميخورند. پس اينها در حاليكه خودشان زن را به كلي از عرصههاي حياتي دور كرده و پيوسته او را استثمار ميكنند، حق نداند در اين زمينه اسلام را مورد انتقاد قرار دهند و در بارۀ اسلام حرف بزنند و از حقوق زن بحث كنند.
اللهّم أجرنا من فتنة النساء
بايد خاطر نشان كرد كه اسلام مانند بعضي از اديان تحريف شده و باورهاي باطل زن را ثمر شيطان و يا تخم بديها نميداند. و آنطور كه مرد را حاكم مطلق زن نشمرده است زن را نيز مخلوق بيچارهاي قلمداد نميكند كه چارهاي جز تسليم شدن به حاكميت مرد نداشته باشد. مسألۀ برخوردار بودن و يا نبودن زن از روح كه زماني غرب را به خود مشغول كرده بود هيچگاه در بين مسلمانان مسألۀ مورد مناقشه نبوده است. اسلام زن را نه مسؤول نخستين گناه بشر ميداند و نه مسؤول اخراج بشر از بهشت. الله جل جلاله در كلامش حضرت آدم و حضرت حوا را باهم به نطق در آورده و گفته است: شيطان هر دو را با هم به وسوسه انداخت، آن لغزش نخست را هر دو با هم مرتكب شدند، و حتي در آن لغزش اقدام نخست از سوي آدم بود و سپس هر دو با هم توبه و استغفار نموده به الله رو كردند. بنابراين اسلام وبالي چون «نخستين گناه» را بر زن تحمیل نكرده و به سبب ارتكاب چنين لغزشي او را سرزنش ننموده و زن را مخلوق گنهكاري كه عامل فرود آمدن انسانيت از بهشت به زمين شد، نشمرده است.
بهطور استطرادي اين را هم بايد به عرض برسانم كه انسان آنگونه كه پيوسته با مال و ملك، مقام و منصب، اولاد و عيال امتحان و آزموده ميشود اين امكان هم وجود دارد كه مرد با زن و زن با مرد امتحان شود. بدين سبب زن را از آن جهت كه عنصري براي امتحان مرد است«فتنه» هم گفتهاند. و اما اينكه بعضي از مؤمنان صبح و شام در دعاهايشان ميخوانند: «اللّهم أجرنا من شرالنساء؛ الّلهم أجرنا من بلاء النساء؛ اللّهم أجرنا من فتنة النساء؛ يعني، پروردگارا! ما را از مغلوب شدن در برابر نيروي مردانگي و ناكام ماندن در امتحان بر اثر ابتلا با زن و ارتكاب گناه محافظت فرما؛ پروردگارا! ما را از سرگردان شدن در پي شهوت و افتادن در فلاكت محافظت فرما!؛ پروردگارا! مارا از افتادن در دام جاذبۀ يك زن و انحراف از راه راست نجات بده!» خواندن اين دعا و پناه بردنشان به الله جل جلاله از آنرو است كه زن بالقوه وسيلهاي براي ابتلا است. آفريدگار جميل درخشش و فروغي از جمالش را به زن داده و او را با تناسب و زيبايي، ادا و اندامش با خلقتي آفريده است كه به دل مرد بسيار جاذب ميآيد. بعضيها در أمر حاكم شدن بر ارادۀشان در برابر آن جاذبه دچار مشكل ميشوند و زن را وسيلهاي براي امتحان دانسته و براي متزلزل نشدن ارادۀشان در مقابل او صبح و شام دست به دعا و نيايش بلند كرده – آنطور كه عرض كردم- به حفظ و حمايت الله پناه ميبرند. ورنه مؤمنان زن را هرگز يك شّر و بلا نميدانند و به اين باور نيستند كه او به حيث يك فتنه آفريده شده است. و دعايشان را مبني بر محفوظ ماندن از فتنۀ زن هم بر اساس آن باور با طل انجام نميدهند. از اين حيث، مرد هم براي زن يك وسيلۀ امتحان است و زن هم مكلف است تا از شّر و بلا و فتنهاي كه ممكن است از دست مرد بر سرش بيايد پيوسته به حضرت حفيظ پناه ببرد. حتي اوهم- اگر بخواهد- ميتواند در دعاهايش بگويد: «اللّهم أجرنا من شّرالرجال؛ اللّم أجرنا من من بلاء الّرجال؛ اللّهم أجر نا من فتنة الرّجال.» آري، در چارچوب مناسبات مرد و زن، هر دو با يكديگر امتحان ميشوند و هركدام براي ديگري يك عنصر امتحان، يك سبب بلا و يك وسيلۀ فتنه است.
ارائۀ تصوير «حوای فريبنده» و تحميل وبال نخستين گناه بر زن در جوامع غربي در طول چندين سده سبب تحليلهاي منفي و ناشايستي در بارۀ حقوق زن شده است. و همين باور كج و معوج باعث گرديد تا زن به موضوع يك مخلوق غير قابل اعتماد، و آفريدۀ درجۀ دوم رانده شود و شايستگي مخاطب مستقيم شدن را نداشته باشد؛ عادت ماهوار، حاملگي و زايمان به عنوان جزايي براي گناه ابدي او تلّقي شده است. حال آنكه نگرش اسلام به زن هيچ تفاوتي از نگرش آن به مرد ندارد. كيفيت خلقتي كه قرآن بيان كرده، به گونهاي است كه ابتدا حضرت آدم و سپس همسرش از او و از مايۀ او آفريده شده است. قرآن در اين زمينه تصويري ارائه ميدارد كه تبعيض ميان زن و مرد وجود ندارد و هر دوي آنها انسان هستند و اين دو موجود، در واقع مكمّل مّهمي براي يكديگرند. پارهاي از تفاوتهاي موجود ميان زن و مرد در اسلام نتيجۀ طرح و ديزاين برنامه ريزي شدهاي است كه مصلحتهاي بسيار زيادي درپي دارد. اما هيچ نوع تفاوت آنتؤلوژيك (تفاوت در خلقت) دربينشان مطرح نميباشد.
دو جسد، يك روح
الله جل جلاله زن را همسر مرد آفريده است نه چيز ديگر؛ از اين رو زن بدون مرد و مرد بدون زن نميشود. به گفتۀ امامِِ الوار در دورههايي كه حضرت آدم بدون حوا در جنت به سر ميبرد، احساس جدائي و هجران ميكرد؛ اگر اول حوا آفريده ميشد، او هم بدون آدم احساس هجران مينمود. زيرا به اعتبار خلقت، آدم نميتوانست بدون حوا باشد وحوا هم بدون آدم. آنان مانند دو جسد و يك روح بودند و دو روي جداگانۀ يك حقيقت را تمثيل ميكردند. الله جل جلاله آنطوركه پروتون را نسبت به الكترون، قطب منفي را نسبت به قطب مثبت و تخم مؤنث را نسبت به تخم مذكر آفريده است، زن را نيز به همان سان آفريده است و آنطوركه از اين زوجها وحدتي را پديد آوردهاند، زن و مرد را نيز خلق كرده است تا زوجها و همسراني تشكيل دهند.
آري، آنطور كه مثبت به منفي، الكترون به پروتون، شب به روز، تابستان به زمستان و روي زمين به روي آسمان محتاج است، مرد به زن و زن به مرد نياز دارد. و اينچنين آفريده شدهاند. مقولۀ «زن به مرد، جوان به پير و كمان هم به تير محتاج است و اجزاي جهان جملتاً محتاج همديگرند. » اين حقيقت را چه زيبا بيان ميكند! چنانكه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) اين حقيقت را چه زيبا به زبان آورده است: «انما النساء شقايق الرجال؛ زنان نيم مردانند» در حديث كلمۀ «شقايق» جمع كلمۀ «شقيق» است كه به معناي يك بخش يك كل ميباشد كه كاملاً از وسط به دو نيم تقسيم شده است. يعني هر بخش از دو بخش كه يك كل را به ميان ميآورند، شقيق ديگري ميباشد.
پس از لحاظ انسان بودن، زن و مرد يكسان آفريده شدهاند؟ اما هيچگاه هيچ يك عين ديگري نيست. در فطرت و تجهيزات فزيكي و دنياي روح و ساختار رواني زن و مرد تفاوتهايي وجود دارد؛ اما نه مرد از لحاظ بيولوژيك شكل تكامل يافتۀ زن است و نه زن شكل كمتر تكامل يافتۀ مرد. هر دو يك انسان مستقل اند و محتاج يكديگر ميباشند.
در مماشات با همين برداشت درست بود كه در عصر نبوت، زن به جايگاه والايي كه سزاوارش بود ارتقا داده شد و كارهايي كه مناسب طبعيتش بود به او توزيع گرديد و جايگاه حياتي او در اجتماع سر از نو درميان گذاشته شد. و اين انقلاب بزرگ در زماني به وقوع پيوست كه دنيا در وحشت شناور بود و در بارۀ انسان بودن و يا نبودن زن، روح داشتن و يا نداشتن او مناقشه وجود داشت.
مسألۀ قوامه
در ضمن آن، زنها از پارهاي از مكلفيتهايي كه مردان مسؤول انجام آنند، معاف شدهاند. و اين معافيت از ناقص ديده شدن آنها و يا نسبت دادن بعضي از كاستيها به آنان ناشي نميشود. بلكه برعكس، مسؤول شناخته نشدن طايفۀ زنان از بعضي مكلفيتهايي كه مردان مسوول آنند، نتيجۀ رحمت الهي و بيانگر مرحمت او نسبت به زنان است.
از اينرو آيههاي قرآني كه حسّ برتر بودن مرد بر زن را بيدار ميكنند در واقع به هدف بيان استعدادهاي متفاوت و قابليتهاي گوناگون ايراد شدهاند. بهطور مثال آيۀ 34 سورۀ نساء كه ترجمۀ آن چنين است: «مردان بر زنان سرپرستند (و در جامعۀ كوچك خانواده، حق رهبري دارند و صيانت و رهبري زنان بر عهدۀ ايشان است) بدان خاطر كه خداوند (براي نظام اجتماعي، مردان را بر زنان در برخي از صفات برتريهايي بخشيده است) و بعضي را بر بعضي فضيلت داده است، و نيز بدان خاطر كه (معمولاً مردان رنج ميكشند و پول به دست ميآورند و) از اموال خود (براي خانواده) خرج ميكنند. پس زنان صالحه آناني هستند كه فرمانبردار (اوامر خدا و مطيع دستور شوهران خود) بوده (و خويشتن را از زنا به دور و اموال شوهران را از تبزیر محفوظ) و اسرار (زنا شويي) را نگاه ميدارند؛ چراكه خداوند به حفظ (آنها) دستور
داده است.» بعضيها اين آيۀكريمه را كه با تعبير «الرّجال قوّامون علي السناء» آغاز ميشود، دليلي بر حاكميت مطلق مرد ميشمرند. حال آنكه اين بيان الهي كه «مسألۀ قوامه» را برجسته ميسازد نيز نسيم خوش مرحمت نسبت به زنان است ودقت را به لزوم تقسيم كار در خانواده جلب ميكند.
معلوم است كه زن وهم مرد خصوصيتهايي دارند كه آنان را به يكديگر برتري ميدهد. قرآن كريم با بياناتي مثل آيۀ 14 سورۀ مباركۀ لقمان كه ترجمۀ آن چنين است: «ما به انسان امر كرديم كه به پدر و مادرش نيكي كند( به ويژه مادر، چرا كه) مادرش بدو حامله شده است و هر دم به ضعف و سستي تازهاي دچار آمده است» به مادر اولويت قايل شده است. تابلوي افتخار بشريت، حضرت محمد مصطفي (صلى الله عليه و سلم) نيز به صحابياي كه سه بار به صورت پي در پي از او پرسيد: «به چه كسي خوبي كنم؟» هر بار جواب داد: «به مادرت!» و با سخنان مباركي چون «جنت زير پاي مادران است» زن را در جايگاه بسيار بلند و بالايي قرار داده است. به نحوي كه اگر ما از زاويۀ اين سخنان به مسأله بنگريم، ميبينيم كه اگر يك مرد تا آخر نفس هم بدود نميتواند به زن برسد و حتي در اثناي دويدن ميشنود كه زن به پشت سر نگاه كرده است و به او ميگويد: «خود را بيهوده خسته مكن، محال است كه به من برسي!»
از اين رهگذر، آيۀ مباركهاي كه مسأله قوامت را بيان كرده است در حقيقت وجود برخي اوصاف والا را در زن و عدم وجود آن را در مرد و نيز بودن برتريهايي در مرد و نبود آن را در زن خاطر نشان كرده و اشاره نموده است كه هر دو از بعضي جهات محتاج يكديگرند و مرد، حامي و سرپرست و مسوولي است و بايد نفقه همسرش را تأمين كند. به تعبير مرحوم «المئالي حمدي يازار»، اين آيه، حاكميت مرد را بر زن بيان ميكند، اما نه حاكميت سرسري، بلكه با در نظر داشت معاني «سيّد قوم، خادم آنان است.» حاكميتي توأم با خدمتگذاري را بيان ميكند. از اين رو، در حاليكه از يك سو برتري مرد را بيان ميكند از سوي ديگر هم ارزش و برتري زن را برجسته ميسازد.
براي تداوم آرامش و خوشبختي در يك خانواده، لازم است كه كارها در آن خانه تقسيم شدند و هم همديگر را كمك كند. بهطور مثال اگر در جايي سه حاكم وجود داشته باشد در آنجا بلوا وآشوب به پايان نميرسد و پيوسته اختلافات فكري بروز ميكند؛ براي استوار ماندن نظام و انتظام، شخصي لازم است كه حرف آخر را بزند. اما كسي که تصميم نهايي را ميگيرد نبايد برافكار ثابتش اصرار ورزد، بلكه به هر فرد خانواده حق اظهار نظر قايل شود و هميشه حق شناس باشد و به گونهاي رفتار كند كه شايستۀ عقل سليم است. پس مردي كه ميتواند در هر عرصۀ زندگي و هميشه فعاّل باشد و براي تأمين نفقه و معيشت خانوادهاش در برابر سختترين شرايط سينه سپر كند و خود را به آب و آتش زده نان و آب و لباس زن و فرزندانش را تدارك نمايد، در اين عرصهها از جهتي فايق محسوب شده است و پس از آنكه حق مشوره را در كانون خانواده ادا كرد او به عنوان تصميم گيرندۀ نهايي تعيين شده است.
به رغم تحولات و دگرگونيهاي بسيار زياد در جهان هنوز هم مردها به اعتبار اكثريت مسؤول اعاشه و نفقه هستند. و كار كردن در بيرون و به دست آوردن پول وظيفۀ اوست. ممكن است بعضيها مسأله را فوراً به واديهاي ديگر كشانده و اعتراض كنند كه در بعضي جاها زن هم كار ميكند. اما اذعان به اينكه زن ميتواند در كارهاي سازگار با فطرتش كار كند، ميپرسم آيا قدم گذاشتن او به بيرون به هدف به دست آوردن پول به نفع آرامش و خوشبختي خانواده بوده است يا به ضرر او؟ آيا كار كردن زن، به خصوص در بعضي از كارها واقعاً از روي يك نياز است يا اينكه وسيلهاي است براي سركشي و حركت عصيانگرانه؟ آيا اقدام او به تأمين اعاشهاش براي خوشبخت شدن زن كافي بوده است؟ و يا برعكس او را نا آرامتر و نا مسعودتر كرده است؟ آيا كار كردن او در مسلكهاي مغاير با فطرتش چه زخمهايي در زيربناي جامعه باز كرده است؟ پس براي رسيدن به يك تثبيت درست و فهم صحيح موضوع قوامه، لازم است كه همۀ موارد فوق در نظر گرفته شود و با ديد كلّي به مسأله نگريسته شود و همۀ جوانب مثبت و منفي موضوع مورد تحليل و موشكافي قرار گيرد.
جايگاه زن در بين افراطها و تفريطها
با نگاه از اين زاويه ديده خواهد شد كه اسلام زن را درهيچ موردي محروم نساخته است. با در نظرداشت ساختار فيزيكي و وضعيت خاص زن، او را از روي لطف و مرحمت از پارهاي مكلفيتها معاف دانسته است. بهطور مثال مكلفيتهايي مانند ادا كردن نمازهاي پنج وقت با جماعت، نماز جمعه، خطبه، اذان، اقامت و اعتكاف را بر دوش او حمل نكرده است. و در ضمن راه كسي را كه بگويد «من به نماز جمعه ميروم» نيز نبسته و مانع اشتراك او به جماعت به خواست خودش نشده است. در كتب حديث و سير مثالهايي وجود دارد داير بر اينكه در عصر سعادت زنها به نمازهاي عيد، خسوف و كسوف و حتي به دعاهاي باران شركت ميكردهاند.
آري، مسؤول نبودن او از بعضي مكلفيتهايي كه مرد مسؤول است و معاف شدن او از آنها در واقع تظاهري است از مرحمت موجود در نگرش اسلام به زن. تجلّي اين رحمت نيز بر اين راز اساسي استوار است: زن در مقايسه با مرد بسيار مشفقتر و مهربانتر است. پروردگار رحمان و رحيمي كه يگانه صاحب مرحمت است به عنوان التفاتي به شفقت سرشار زن، او را مظهر تجلّي خاصي از رحمت الهي در طول موج تنزل قرار داده، بعضي از مكلفيتهاي او را بر داشته است.
به نظر دين اسلام، نقش زن در دنيا تنها به مشغول شدن با كارهاي خانه و بزرگ كردن طفل منحصر نيست. او مسؤول است تا در هر عرصۀ زندگي وظايفي را كه بر دوشش نهاده شده است انجام دهد و در زندگي اجتماعي خود را به جاهاييكه دست مرد نميرسد برساند و نواقص و كاستيهاي آنجا را برطرف سازد اما مشروط بر آنكه حساسيتهاي ديني را رعايت نموده و كاري بر خلاف فطرتش نكند. ولي متأسفانه اين حقيقت در بين مسلمانان نيز به مرور زمان ناديده گرفته شده و يك فهم غلط و پندار خشن اين سيستم را كه منوط به همكاري متقابل مرد و زن ميباشد، خراب كرده است. و با خراب شدن آن نيز هم نظم خانواده و هم نظام اجتماعي خراب شده است. آنگاه كه مسلمانانِ منسوب به ملتهاي گوناگون به اندوختههاي تاريخيشان لباس اسلام پوشاندند؛ و عرف و عنعناتشان را همچون اساسات و پايههاي دين مبين اسلام ديده و نشان دادند؛ و در دورههاي معين در همين استقامت دست به اجتهادهايي زدند، حق زن پايمال گرديد و او روز به روز به عرصۀ تنگتري رانده شد و بدون در نظرگرفتن تبعات آن، در بعضي جاها به كلّي از زندگي تجريد گرديد. اما مسبّب انحرافات و لغزشهاي فكري در اين زمينه، به هيچ وجه دين مبين اسلام نيست. خطا و اشتباه از كساني است كه آن را غلط تفسير ميكنند و غلط به اجرا ميگذارند. اين خطاها و اشتباهات اجرايي حتماً بايد اصلاح شوند. اما اگر به هنگام اصلاح و ترميم اين اشتباهات قضيه به گونهاي كه فمینستها آرزو دارند به دست گرفته شود، بازهم توازن بر هم خواهد خورد و افراطها جاي خود را به تفريطها خواهد داد. بهطور مثال به همان اندازه كه زن را صرف وسيلهاي براي توليد طفل دانستن و به ديد يك كارخانۀ كودك به او ديدن، زشت باشد و بي احترامي نسبت به او به حساب بيايد، كه باز زدن او از تناسل و خود دارياش از داشتن فرزند به هدف نشان دادن اينكه او يك دستگاه نيست نيز به همان اندازه ناشايست و مخالف فطرت است. آري، آنطور كه زن يك ظرف كثيف نيست، جايش نيز تنها آشپزخانه و محل تجمع ظرفهاي كثيف نيست. اما زني هم كه ادعا ميكند هيچ كاري با پختن غذا، شستن لباس و ظروف و اموري چون نظافت و پاكيزگي ندارد و خانه را به يك رستوران و به يك خوابگاه تبديل كرده است هرگز نميتواند براي فرزندانش يك مادر و يك معلم و يك مرشده شود.
از سوي ديگر به كار گماشتن زن در شرايط سخت و دشواري چون كورههاي معادن نيز ظلم است. رانده شدن زن زير بار مسؤوليتهاي سنگيني چون كار در مزارع و دروكردن و خرمن كوفتن در روزهاي گرم تابستان، يا مبارزه با تروريزم در مزرها و به سر بردن در غارها به هدف سركوب كردن اشرار و تبه كاران و خوابيدن روي سنگها و صخرهها و تعقيب دشمن با چشمان نيمه خواب و نيمه بيدار، صرف به ادعاي مساوي بودن او با مرد، كاري است خلاف طبعيت انسان و شكنجهاي است ظالمانه و ناديده انگاشتن خصوصيتهاي زنان و تضاد با قوانين فطرت.
از اينرو به نظر اسلام ايده و برداشتي كه زن را در خانه حبس نموده و او را به كلّي از زندگي دور ميكند، قطعاً درست نيست. زن، به شرط در نظر گفته شدن فيزيولوژي و حالت روانياش ميتواند در هر كاري اشتغال داشته باشد. اما هم زن و هم مرد بايد بفهمند كه زندگي عبارت است از سهيم ساختن ديگران و تقسيم كار و هر كدام با انجام كاري كه مناسب فطرت اوست، ديگري را ياري كند.
زن به حيث يك معمار فكر
بر علاوه، زن از لحاظ حقوقي يك شخصيت آزاد و مستقل است. زن بودن او در ماهيتي نيست كه بتواند هيچ يك از اهليتها و صلاحيتهاي او را محدود سازد و يا از ميان بردارد. مرد، در هر سطح و پايهاي كه از آزادي بيان برخوردار باشد زن نيز از عين آزادي و به همان سطح برخوردار است. در موضوعاتيكه ميفهمد از او نظر خواهي ميشود و با او مشوره صورت ميگيرد. به نحوي كه پيامبر بزرگوارمان با آنكه هر لحظه با وحي تغذيه ميشد و در هيچ موضوعي به رأي ديگران نياز نداشت حتي در پارهاي از مسايليكه به سر نوشت همۀ امتش ارتباط ميگرفت، باهمسرانش مشوره نموده و در استقامت رأي و نظر آنها حركت كرده است. آمدن يك زن پيش پيامبراكرم (صلى الله عليه و سلم) و مناقشهاش با آنحضرت جهت يافتن راه حلّي براي مسألۀ «ظهار» كه ميان او و شوهرش رخ داده بود و تقديم پيشنهادهای مصرانه مرد در اين زمينه به هدف رهايي خود و فرزندانش از فلاكت و بدبختي- تا لحظۀ آمدن حكم الهي، حادثۀ مشهوري است. اين حادثه نيز به تنهايي به عنوان يك دليل كافي و گواه مورد اعتماد نشان ميدهد كه در بين مسلمانان آزادي فكري زن تا چه حد رعايت شده است. چنانكه بعد از آمدن آن زن و عرض حالش به الله جل جلاله، آيه نازل شد و سورهاي كه اين مسأله را بيان كرده است به نام «مجادله» يعني «زنيكه حالش را بيان كرده و از حقش دفاع نموده است» نامگذاري گرديد.
فراتر از آن، در آن دوران زنها ميتوانستند بر خليفه اعتراض كنند و با اجتهاد او كه مغاير با قرآن بود، آن هم در مسجد و در حضور مردم مخالفت نشان دهند. بهطور مثال حضرت عمر به هدف آسان ساختن ازدواج تصميم گرفته بود براي مقدار مهريهاي كه در اثناي نكاح تثبيت ميگردد يك حدّ نهايي تعيين نموده و بدينطريق از مانع شدن مقدار مهر در برابر ازدواج، جلو گيري كند. هنگاميكه درمسجد طيّ خطبهاي، اين فكرش را اظهار نمود، زنيكه امروز حتي نام و نشانش را هم نمی فهمیم اعتراض كرد وگفت: «اي عمر! آيا در اين زمينه سخني از رسول خدا شنيدهاي كه ما از آن بيخبر باشيم؟ زيرا خداوند در قرآن ميفرمايد: «آتيتم احداهن قنطاراً... معلوم ميشود كه ميتوان قنطار، قنطار مهر داد.» سيدنا عمر بدون كوچكترين واكنشي، اعتراض آن زن را به جا دانست و با خود گفت: «دينت را حتي به اندازۀ يك پير زن هم نميفهمي!...» و خود را ملامت كرد و سخنش را پس گرفت. بدينسان در جامعۀ اسلامي واقعي، زن تا اين حّد در زندگي نقش دارد.
كمي فكر كنيد! اگر امروز يك زن در مسجد فاتح و يا سليمانيه از جايگاه خاصشان پرده را كنار بزند و نه به خليفۀ روي زمين يا رييس جمهور امروز بلكه به امام نشسته بر منبر بگويد: «جناب امام! گمان ميكنم در اين مسأله اشتباه ميكنيد، اصل مسأله چنين است.» خدا ميداند چه بلايي بر سر آن زن خواهد آمد. زيرا امروز كسانيكه بر جوهر دين واقف نيستند، به سبب پندارهاي غلطشان زن را در فانوسي قرار داده و او را از برخي حقوقش محروم ساختهاند.
در اصل، زنيكه خداوند او را با شفقت، مرحمت، ظرافت و حساسيّت مجهّز كرده و موضوع تربيت و پرورش فرزندانش را بخش جدايي ناپذيري از طبعيت او ساخته است، به لحاظ فطرتش يك معلّمه، يك مربّيه و يك مرشده ميباشد. در رأس همه، ازواج مطهراّت رضوان الله عليهم اجمعين به حيث يك مرشده پرورش يافته و معلّم انسانهاي بسيار بزرگي بودهاند. شخصيتهاي عابد و زاهدي چون مسروق بن اجدع، طاووس بن قيسان، عطاء بن ابي رباح و اسود بن ابي يزيد النخعي در رحلۀ تدريس امهاتالمومنين پرورش يافتهاند. بالاخص مادر بزرگوارمان حضرتعايشه منبع فيض براي بزرگترين امامان تابعي بوده است. مادر بزرگوارمان گاهي از پشت پرده و گاهي هم با عمل به اجتهاد منحصر به فردش در موضوع رضاعت، شاگردانش را درس ميداد و پيچيدهترين موضوعات را تشريح ميكرد و در حول و حوش سولاتشان فتاوایی صادر میفرمودند.
به همين خاطر است كه سيد سليمان ندوي در مقدمۀ زندگينامۀ مادر بزرگوارمان حضرت عايشه در جاي كه از اسباب دورۀ انحطاط مسلمانان سخن ميگويد، زنان را نصف سبب اين انحطاط ميداند و به ويژه محروم بودن آنها را از داشتن سر مشقي چون حضرت عايشه خاطر نشان ميكند.
قهرمانان دلسوز امروز
واقعيت اين است كه در عصر رسالت تمام حقوق و مسوليتهاي زن مشخص بود و بلاخص در ايام مريضي و حالات خاصي چون حيض و نفاس باريكه او توان حمل آن را نداشت بروي تحميل نميشد، اما او به کرّات در جنگها شركت و از مجروحان پرستاري ميكرد و لوازم مورد نياز براي تداويشان را تهيه مينمود و جنگجويان را ياري ميرساند و حتي خودش عملاً ميجنگيد و در اوقات عادي نيز تقريباً در تمام عرصههاي زندگي به خصوص تعليم و تربيت وظايف محوله را انجام ميداد. با نگاهي به اين وضعيت ميتوان گفت كه امروز زن ناديده گرفته شده، از كار باز داشته شده و استعدادها و قابليتهاي او آنطور كه لازم بور مورد استفاده قرار نگرفته است؛ اگر به حيث يك انسان أفقش باز ميشد و دلش به اهداف و ايدههاي بلند و بالايي گره ميخورد و شفقت بيكرانش در همان راستا به كار ميرفت، خدا ميداند امروز نسل ما با چه افكار و عواطف والايي پرورش مييافت!.. باز اگر او با طبعيت سليم انكشاف داده شدهاش همكار مرد ميشد، هر چيز را با اوتقسيم ميكرد وبه خصوص در خانه و كاشانه او هم دست به كار ميشد خانههاي ما واقعاً يك پرورشگاه ميشد و در آنجا حتي يك فرد جاهل، امّي، بيدانش، رانده شده از زندگي و بيكس و كوي باقي نميماند! آري، آنطور كه زن «همه چيز» قبول نميشود، «هيچ چيز» هم پنداشته نميشد، هم مرد هم زن به عنوان دو نصف يك کل به دست گرفته ميشد و با وفاداري به همين برداشت، هر دو دست به دست هم داده مشتركاً كار ميكردند، آنگاه شايد دور انحطاطی تجزبه نميشد و همواره راه به سوي بلنديهاي ترّقي و پيشرفت ميبود.
امروز يگانه تسّلي ما در اين زمينه اين است كه خديجهها، عايشهها، فاطمهها، حفصهها، و رُميساهای عصر ما هرچند با توجه به كل نفوس هنوز تعدادشان اندك هم باشد درست مانند پیشوایانشان در عصر سعادت به موقف و جايگاه خود پي برده و ميكوشند تا و ظايف و مكلفيتهايشان را انجام دهند. آري، در روز گاران ما قهرمانان شفقت و مهرورزي نيز در راه خدمت به ايمان و قرآن، كارهاي خاصي انجام ميدهند و مثل مردان، جهت ارشاد و تبليغ انسانها از همۀ امكانات دست داشته استفاده نموده با حال و رفتارهايشان براي ديگران سرمشق و نمونه ميشوند. و در صورت لزوم آنها هم همچون مردان به چهار سمت وسوي جهان هجرت ميكنند، معلّم و راهنما ميشوند و در چنين دورۀ عفریتی پرچم دين مبين را به اهتزاز در ميآوردند. پس در روزگاران ما عالم زنان به كلّي بيصاحب به حساب نميآيد. بعضي از تندیسهای مشفق ودلسوزي كه به هر سوي جهان منتشر شدهاند با فداكاريهاي خود كه يادآور اسلافشان است، قهرماني تازهاي به نمايش ميگذارند.
اما اين هم يك حقيقت آشکار است كه ما در سطح جامعه از نقطه نظر دست يافتن زنان مان به همۀ حقوقشان و رسيدن به فرصتهاي مناسبي براي زيستن در چارچوب همان حقوق و در تمام عرصههاي زندگي، هنوز هم پياده راه ميرويم. زيرا عدهاي كه افكار ثابتشان را با آداب و رسوم عجین ساخته و در آميختهاند، نميخواهند زن از حصاري كه در آن گيرمانده است نجات پيدا كند. حتي انسانهاي به ظاهر بسياري مدني نيز طرفدار دادن همۀ حقوق زن نيستند. دموكراسي، نظام و اداره را با توجه به مذاق خود تعبير و تفسير ميكنند و در سمت و سوي همين تعبير و تفسيرهاي ساخته و پرداخته خودشان مياديني وضع ميكنند و براي نگه داشتن آن ميادين تحت كنترول خودشان از هر راهي ميروند و دست به هر كاري ميزنند. و با جمود و تعصّب و تحجّري كه نظير آن در تاريخ كمتر ديده ميشود خود را با حجاب زنان ميگيرند و آنان را از طبيعيترين حقوقشان مانند به جا آوردن وجايب ديني محروم ميكنند. و با آن هم – ببخشید- بدون هيچ شرم و سرافكندگي از حقوق زن بحث ميكنند.
گزيدۀ سخن: هرگاه منابع اساسي اسلام و زندگي نمونهاي سلف صالح به دقت موشكافي گردد، آشكار خواهد شد كه زن مسلمان در خانهاش حبس نشده و حقوقش نيز پايمال نشده است. اگر ادعا كنندگان عكس آن افراد بد نيت و پيش داور نباشند، معلوم ميشود كه آنها معيارهايي را كه دين حق و راستين در اين زمينه وضع كرده است نميفهمند و برداشتهاي غلط و تطبيقات غلطي را كه در طول تاريخ از آداب و رسوم منشأ گرفته است، به اسلام نسبت ميدهند. از سوي ديگر كسانيكه باتعبيرهاي شخصي و طرفدارانۀ خود ميادين گوناگوني جعل كرده و حق حركت آزاد در هر بخش زندگي را براي زن قايل نيستند و فرصت اداي وظايفش را به او نميدهند و سپس برميخيزند و در سخن خود را وكيل مدافع حقوق زن ميتراشند و در اين زمينه اسلام را زير سوال ميبرند، واقعاً گستاخي ميكنند؛ پس بحث نمودن اينها از حقوق زن تا لحظهاي كه از محبوس كردن زن در ميادين ساخته و پرداخته خودشان دست نكشيدهاند، بي احترامي در برابر حقيقت خواهند بود.
- Created on .