جگر گوشههاي حنا زده شده و جنازههاي شهدا
پرسش: در روزهاي اخير مراسم تشييع جنازۀ شهداي مان گويا به ميتينگ (گردهماييهاي سياسي) تبديل و بدين وسيله شعارهاي اعتراض آميزي عليه برخي از دولتمردان سر داده ميشود، شما اين را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ: شهادت در پيشگاه خداوند، بزرگترين منزلت پس از مقام پيامبران و صديقان است. قرآن كريم در آيات متعددي تأكيد ورزيده است كه به شهدا مرده گفته نميشود، آنان از لحاظ معنا نمردهاند، بلكه با نوشيدن شربت شهادت به درجۀ متفاوتي از حيات برده شدهاند و در سراي آخرت پاداش بسيار بزرگي به دست خواهند آورد. ترجمۀ يكي از آن آيات، چنين است:
«و به كساني كه در راه خدا كشته ميشوند مرده مگوييد، بلكه آنان زندهاند، و ليكن شما (چگونگي زندگي ايشان را) نميفهميد.» (بقره:154)
شهدا نميميرند
آري، شهدا نميميرند؛ هرچند آنان اين دنياي سراسر محنت را بدرود گفتهاند، اما زنده هستند، ليكن از آنجايي كه زندگي خويش را در بعدي متفاوت و فراتر از محدودۀ ادراك ما سپري ميكنند، ما نميتوانيم آنان را ببينيم و از لحاظ فيزيكي با آنان يكجا شويم. چنانكه مؤلف رسايل نور هم در نامهاي كه مراتب حيات را بيان ميكند، روي اين مسأله تمركز كرده است. شهدا زندگي دنيوي خويش را فداي راه حق ساختهاند. از اينرو پروردگار سبحان در عالم برزخ يك زندگي شبيه به زندگي دنيا اما عاري از زحمت و كدورت به آنان ارزاني ميدارد. آنان احساس ميكنند كه نمرده بلكه به عالمي بهتر آمدهاند. با دست يافتن به نعمتهاي الهي شادمانانه و با كمال سعادت متلذذ ميشوند و تلخي مرگ و درد جدايي را هيچ احساس نميكنند. آن طور كه ما در روياهاي مان در اقليمهاي كاملاً متفاوتي به سياحت پرداخته و از نعمتهاي نفساني استفاده ميكنيم آنان نيز به گونهاي مشابه از نعمتهاي الهي ميخورند، مينوشند و از جايي به جاي ديگر به پرواز در ميآيند و با نشوه و نشاط به سياحت ميپردازند. نعمتهايي كه خداوند به آنان ارزاني داشته به قدري بزرگ و زيباست كه همۀ شهدا ميخواهند به آن عده از برادرانشان كه در آينده به آنان ملحق خواهند شد مژده بدهند و بگويند: «در جايي كه قرار است بياييد هيچ ترس و اندوهي وجود ندارد و هرگز احساس حزن نخواهيد كرد» لذا لازم است پيش از اراية هر گونه تحليلي پيرامون شهدا، راجع به مقام بزرگي كه مولاي متعال به آنان احسان كرده است، به نكات فوق دقت شود.
علماي اسلام، شهدا را با توجه به احكامي كه در دنيا بر آنان تطبيق ميشود و با توجه به جايگاهشان در پيشگاه خداوند، به سه دسته تقسيم كردهاند. آناني كه در راه اعلاي كلمة الله و در ميدان جنگ وفات يافتهاند و يا در دفاع از مال، جان و آبرويشان به ناحق كشته شدهاند، هم از لحاظ دنيا و هم از لحاظ آخرت شهيدند. اين نوع شهدا غسل و تكفين نميشوند؛ هر چند رو پوشهاي اضافي مانند پالتو، پاركت، سلاح وغيره از تنشان بيرون آورده ميشود. اما با لباسهاي خون آلودشان به خاك سپرده ميشوند. آنان با خونهاي مباركشان شسته شدهاند؛ رسول اكرم(صلى الله عليه و سلم) با اين بيان كه خون شهدا در آخرت همچون مشك و عنبر خوشبو خواهد بود، توصيه فرموده است كه شهدا به همان حالتي كه به شهادت رسيدهاند يعني با بدن و لباسهاي خون آلودشان دفن شوند.
و آناني هم كه به رغم نداشتن ايمان قلبي به ظاهر مسلمان به نظر ميرسند و در كنار مسلمانان ميجنگند و كشته ميشوند، با توجه به معيارهاي دنيوي شهيد محسوب ميگردند و بدون غسل، نماز جنازه بر آنان خوانده ميشود و با لباسهايشان دفن ميگردند و ما به دليل نگهبان نبودن مان بر قلبهايشان، آنان را از نظر احكام دنيوي شهيد ميپنداريم، اما در پيشگاه الهي ثواب شهيد را دريافت نخواهند كرد.
كساني هم هستند كه در نزد خداوند شهيداند و به پاداش شهدا نايل ميآيند، اما اينها همانند اموات ديگر شسته ميشوند، كفن ميگردند و پس از اداي نماز جنازۀشان به خاك سپرده ميشوند. پيامبر صادق و مصدوق (صلى الله عليه و سلم) فرموده است: «شهدا پنج نوعاند: مبتلا شدگان به وبا، گرفتار شدگان به بيماريهاي داخلي، غرق شدكان در آب، گيرماندگان در زير آوار و آناني كه جانشان را در راه الله از دست ميدهند.» افزون برآن كسانيكه هنگام سعي و تلاش جهت تأمين معيشت خانواده و فرزندانشان از راه حلال جان ميدهند ويا در راه كسب علم و دانش بدرود حيات ميگويند نيز شهداي آخرت محسوب شدهاند. زن با ايماني كه در وقت زايمان درگذشته و انسان مؤمني كه از درد شكم ويا درد اپانديس فوت كرده است نيز شهيد به شمار ميرود.
نماز جنازه شهدا
برخي از فقها با استناد به اينكه شهداي أحد بدون غسل و تكفين و بدون نماز جنازه به خاك سپرده شدند، فتوا دادهاند كه «بر پيكر شهدا نماز جنازه خوانده نميشود، چون آنان نمردهاند»؛ هرچند اين فتوا از لحاظ نشان دادن ارزش و مقام شهدا در دين مان مهم هم باشد، تعامل عمومي به نحوي است كه بر شهدا نماز جنازه گزارده ميشود. رواياتي وجود دارد كه پيامبر بزرگوار مان، اين رهبر اكمل (صلى الله عليه و سلم) در غزوۀ احد بر پيكر حضرت حمزه و يك صحابي ديگر و در غزوههاي بعدي بر همۀ شهدا نماز جنازه خوانده است.
چنانكه همه ميدانند، نماز جنازه فرض كفايي است، يعني اگر در يك منطقه بعضي از مسلمانان اين نماز را بخوانند، مسؤليت از ديگران ساقط ميشود. اگر هيچ كسي نخواند همۀ مسلمانان آن منطقه مسؤول و گنهكار ميشوند. فرض كفايي بودن نماز جنازه از «سهولت و آساني» موجود در ذات دين منشأ ميگيرد. اگر فرض عين ميبود، همۀ مسلمانان كه از جنازه اطلاع مييافتند ناگزير بايد شركت ميكردند و اين هم بسياري از مسلمانان را در وضعيت دشوار قرار مي داد. از اينرو فرض كفايه بودن نماز جنازه به معناي خفيف انگاري آن نيست، بلكه برعكس به خاطر مهم بودنش فرض شده است. ولي بدين منظور كه نماز جنازه به يك مكّلفيت فراتر از توان انسانها تبديل نشود، بنابر ضابطۀ «آسان بسازيد و سخت نگيريد!» فرض كفايي قرار گرفته است.
آري، نماز جنازه يك عبادت است؛ پس آن طور كه عبادتهايي چون پنج وقت نماز، روزه، حج و سجدۀ تلاوت را در چارچوب احكام و قواعد مشخصي ادا ميكنيم، در نماز جنازه نيز ميبايست قواعدي را رعايت كنيم. نكتۀ اساسي در عبادات اين است كه بايد آن طور كه خداوند تقدير و تعين كرده و پيامبر بزرگوارمان تبليغ و تمثيل نموده است، ادا شود. هيچ كسي نميتواند با ذوق و سليقۀ خود قالبي براي عباداتها وضع كند و در راستاي باورهاي شخصاش چيزهايي را بيفزايد ويا حذف كند. هر عبادتيكه از جانب دين به هر حكمي منوط ساخته شده باشد، آن عبادت بر اساس همان حكم بايد ادا گردد تا كيفيت عبادي آن حفظ شود. از اين لحاظ نماز جنازه نيز بايد در چاچوب معيارهايي مطالعه گردد و هر قاعدهاي كه دين در رابطه با آن وضع كرده است، حتماً بايد رعايت شود.
قلب اندوهگين ميشود، چشم ميگريد اما...
به گمان من در موضوع تشييع جنازة شهدا، مسألهاي كه بيش از همه در تصحيح آن دچار مشكل هستيم همان فرياد و فغانها، بر سر و صورت زدنها، چاك كردن گريبانها و بد و بي راه گفتن به تقدير است كه با دريافت خبر شهادت آغاز و تا پايان به خاك سپاري بيدرنگ ادامه مييابد. هرچند به باور برخي از خود خواهان، آتش هر جا بيفتد همانجا را ميسوزاند، اما خبرهاي تلخ شهادت جواناني كه در راه دفاع از مقدسات مان جام شهادت نوشيدهاند همچون اخگري بر جگر ما ميافتد. هر خبر شهادت و جنازۀ هر شهيد قلب همۀ ما را به حيث يك ملّت، داغدار ميسازد. كدام صاحب وجدان است كه با ديدن پدر و مادري كه تابوت فرزندش را در بغل گرفته است و ميگريد، اشك نريزد؟ كدام قلب سليم در برابر تابلوهاي حزن انگيز همسري كه با چشمان پر از اشك، براي آخرين بار شريك زندگياش را بدرقه ميكند و يا كودكاني كه بوسۀ وداع بر تابوت پدرشان ميزنند، قطعه قطعه نميشود؟! بنده شخصاً ميتوانم بگويم كه در تشييع جنازۀ هر شهيدي در برابر تلويزيون خشكيدهام و درد و اندوه انسانهايي كه فرزند، همسر و پدرشان را از دست دادهاند، مرا به زانو در آورده است و نتوانستهام جلو گريهام را بگيرم. آري، ما انسان هستيم و همگي عواطفي داريم. گاهي غمگين ميشويم و درد و اندوه سراسر وجود ما را فرا ميگيرد و نميتوانيم بر خود حاكم شويم و ميگرييم. اما آيا لازم نيست تا در دشوارترين شرايط نيز تعادل خود را حفظ كنيم و اندوه و رفتارهاي خود را تحت كنترول در آوريم؟
پيامبر مشفق و مهربان ما (صلى الله عليه و سلم) ديد كه زني بر سر قبر فرزند وفات يافتهاش فرياد و فغان سر ميدهد و ميگريد، لباسهايش را ميدرد و سخنان ناشايست به زبان ميآورد؛ رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) به او نزديك شد و خواست تسّلياش دهد و به صبر دعوت كند. ولي آن زن رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) را نشناخت و گفت: «از من دور شو، تو نميداني چه برسرم آمده است!..» و نخواست به سخنان او گوش فرا دهد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) بدون اينكه چيزي بگويد آنجا را ترك گفت. افرادي كه آنجا بودند به آن مادر داغ ديده گفتند: او رسول خدا بود. زن، سخت تكان خورد و از اينكه نا آگاهانه در برابر رسول خدا بياحتراميكرده بود، بسيار ناراحت شد؛ دوان دوان به خانۀ پر سعادت پيامبر گرامي رفت. در جلو دروازه نه كشيكي بود و نه نگهباني. مستقيماً وارد خانه شد و از رسول خدا معذرت خواست. پيامبر بزرگوار مان جواب حكيمانهاي به او داد و فرمود: «صبر اصلي و پسنديده آن است كه انسان در آغازين لحظات وارد آمدن فلاكت و مصيبت، باور به امتحان بودن آن داشته باشد، به مقدارات الهي راضيشود، در برابر بلا صبر و تحّمل نشاندهد، از فرياد و فغان، چاك كردن گريبان و رديف كردن سخنان زشت و پلشت بپرهيزد.
طبيعي است كه دريافت خبر وفات يك عزيز براي مادر و پدر، خواهر و برادر، زن و فرزند يك حادثۀ بسيار تلخ و ناگوار است. متأثر شدن از اين خبر و گريستن براي آن، مقتضاي انسانيت ميباشد. اما بايد به ياد داشت كه تابلوي افتخار انسانيت براي همۀ ما در هر مسألهاي زيباترين نمونه و سرمشق است؛ او بسياري از مصيبتها را كه ميتواند بر سر يك انسان بيايد ديده و چشيده است و با رفتار و موضع گيرياش در برابر اين مصيبتها، به ما حُسن مثال شده است. به طور مثال وقتي جگر گوشهاش ابراهيم در خردسالي وفات يافت، اشكهاي پيامبر مشفق و مهربان ما گونههايش را تر كرد و اطرافيان گفتند: «شما هم (گريه ميكنيد) اي رسول خدا؟» پاسخ پيامبر اكرم، براي ما معيار بسيار خوبي است: «چشم، ميگريد و قلب، اندوهگين ميشود؛ اما جز سخني كه مورد رضاي پروردگار من است چيزي نميگوييم!» سپس جگر گوشهاش را كه در بغلش جان سپرده بود، بوسيد و بوييد و به سينه فشرد و گفت: «اي ابراهيم، واقعاً از فراق و جدايي تو اندوهگين هستم» و گريه كرد اما كوچكترين كلمهاي كه بار انتقاد از مقدرات الهي را داشته و بيانگر نافرماني باشد، از آن حضرت صادر نشد.
اين هشدارهاي رهبر اكمل و پيامبر بزرگوار مان به عنوان يك معيار بسيار مهّم به ما ميآموزد كه در برابر يك جنازه، به ويژه در غم و ماتم يك شهيد چگونه رفتار كنيم. آري! ما با ديدن پيراهن خونين يك جوان غمگين ميشويم و اشك ميريزيم. اما باور داريم كه اگر او قطعه قطعه هم گردد، ضايع نشده است! او جانش را بيهوده نداده است؛ او خود را در جايي فدا كرده است كه ارزش قربان شدن را دارد. و در بدل فنا كردن ده – پانزده سال از زندگياش در راه حق، سعادت ابدي را به دست آورده است. با اجازه و عنايت خداوند، او به بهشت برين پرواز كرده و اكنون در مجلس پيامبر گرامي مان حضور دارد. از اينرو درست است كه باز ماندگان از غم جدايي او، اندوه زده ميشوند اما فرياد و فغانها، شكوه و واويلا سر دادنها و به زبان آوردن سخنان عصيان بار، هم شايستۀ خانوادۀ شهيد نيست و هم بياحترامي به شهيد است كه مقام و منزلت گرانبهايي را با جانش خريده است.
جگر گوشههاي حنا زده شده
ما ملتي هستيم كه در طول تاريخ لشكرهايي را در راه دفاع از وطن، ملت، دين، و مقدسات مان فدا كرده و صدها هزار شهيد دادهايم. در گذشتۀ نه چندان دور فقط در يك جبهه بيش از دو صد هزار نفر از فرزندان وطن خويش را در راه ارزشهاي مقدس مان قربان كرده ايم. مادركلانهاي ما به هنگام اعزام فرزندانشان به ميادين جنگ و نبرد، همانند يك قرباني آنان را حنازده و با بوسه زدن بر پيشانيهايشان گفتهاند: «برو بَرهگك حنا شدهام!» و با دريافت خبر شهادتشان نيز قطرات اشك خود را به درون ريخته و گفتهاند: «الحمد لله» خداوند به من هم اين افتخار را بخشيد كه مادر يك شهيد شوم.» و به شهدايشان باليده، اندوه و غم و حسرت و درد جداييشان را با رضا به مقدرات الهي و به اميد سعادت اخروي زدودهاند. اگر شما به سرودهها و مرثيههاي آنان دقت كنيد وزش نسيمهاي رضا وخشنودي و انشراح و شادمانيِ نزديك بودن و وصلت داشتن به يك شهيد را ميبينيد.
امروز نيز تفاوتي با ديروز ندارد؛ اكنون هم بعضي از دستهها و تودههاي بدبخت و مخّرب ميكوشند بخشي از سر زمين ما را جدا كرده و در آنجا به خواستههاي شان تحقق بخشند و به تماميت ارضي و يكپارچگي ملّي ما حمله كنند. امروز نيز به گونهاي آتش جنگ افروخته است. نيروهاي امنيتي ما با كمينهاي خاينانه، توطئههاي زير زميني وحملههاي ارعابي و بزن و بگريز مبارزه ميكنند و به منظور عقب راندن، نادم ساختن، دستگير كردن و به محاكمه كشاندن و سرانجام كشتن آنها درصورت مفيد نبودن هيچ يك از راه كاريهاي ديگر، ميجنگد. از اينرو اين ملت ملزَم و مكلف است تا به هنگام اعزام جوانانش به جبهه و نبرد، همان آداب و آييني را به نمايش بگذارد كه ديروز ميگذاشت و شهدايش را با همان عاطفه و احساسي به سينه بفشارد كه ديروز مي فشرد. بر پدران و مادران، همسران و فرزندان است تا اين بارهم سنگ برسينه بفشارند و بگويند: «الحمد لله» هرچند درد جدايي موقت هم طاقت فرساست، اما من ديگر از نزديكان يك شهيدم، انشاءالله در آخرت براي هميشه يكجا خواهيم بود. آري، او پيش از من به پيامبر بزرگوارم پيوست و اكنون در فضاي رحمت الهي با امن و امان گشت و گذار ميكند.» چنين بايد بگويد و اگر قلبش پر از اندوه و چشمانش پر از اشك هم شود، نبايد نافرماني كند، فرياد و فغان سر دهد و يا گريبان چاك كند!
به جاست تا دوستان و خويشاونداني كه در تشييع جنازه شركت كردهاند به آرامش خانوادۀ شهيد كمك كنند و دلداري دهند. اگر قرار است حتماً كسي در آنجا سخنراني كند، اين كار بايد به يكي از كار مندان وزارت ديانت محوّل گردد، او بايد بگويد: «آري فرزندتان را از دست داديد، برادرتان را به عالم آخرت بدرقه كرديد، از شوهرتان جدا شديد اما ميدانيد كه او بيهوده نمرد، محكوم به عدم نشد، به سوي نيستي و پوسيدن در خاك نرفت! او رفت تا به بهشت داخل شود، به رضا و رضوان الهي دست يابد. رفت تا جمال مبارك پيامبر گرامي مان را ببيند. او گويا براي كشف جاهايي رفت كه شما هم امروز يا فردا به آنجاها خواهيد رفت. او رفت تا آن جا را به شما آماده كند، سپس از دستتان بگيرد و شما را هم به نزد خويش ببرد. آري، او سر به نيست نشد، بلكه موقتاً از شما جدا شد تا خود را به وصلت ابدي آماده كند. از خدمت سربازي مرخصي گرفت و رفت. انشاءالله توشۀ آخرتتان خواهد شد، و در لحظات سخت و دشوار شما، يكدم به سراغتان خواهد آمد و دستتان را خواهد گرفت و شما را شفاعت خواهد كرد.» اين چنين بگويد و همه را به رفتار مؤمنانه دعوت كند.
حزن، وقار و تمكين در جنازه
يك بار ديگر بايد به عرض برسانم كه من اين سخنان را با كنار گذاشتن عواطف و احساسات انساني و ناديده گرفتن حسّ شفقت و مهرورزي به زبان نميآورم. قبول دارم كه غمگين نشدن، گريه نكردن و يكدم مخفي نگه داشتن آن درد در سينه، گويا ناممكن است؛ اما به اين هم باور دارم كه ما ميتوانيم بر دست، زبان، اداها و رفتارهاي مان حاكم باشيم و آن را كنترول كنيم. طوري كه انسان وقتي سخت عصباني شد به جاي آلوده كردن زبانش با سخنان زشت و نا شايست «لا حول ولا قوة الا بالله» ميگويد و بر آن حاكم ميشود و با گفتن «حسبناالله و نعم الوكيل» قهرش را فرو مينشاند. اقارب شهيد نيز ميبايست درد و اندوهشان را با دعا فرو بنشانند و اگر حتماً ميخواهند چيزي بگويند زبانشان را به دعا و نيايش مشغول كنند. به عنوان مثال، در جامعۀ ما فاتحه خواندن از پشت متوّفي تبديل به يك عادت شده است. اقارب شهيد هم بيدرنگ فاتحه بخوانند و بدين طريق هم دعا كنند و هم زبانشان را از سخنان ناشايست محافظت نمايند. دركتابهايي مانند «هدي النبي» ديده بودم كه از پشت متوّفي يازده بار سورۀ اخلاص بخوانند. آنها در صورت لزوم به جاي يازده بار ميتوانند يكصد و ده بار سورۀ اخلاص بخوانند. و بدين منوال هم غم درونشان را بيرون بريزند، هم ثواب كسب كنند و هم هديهاي به مثابۀ يك دسته گل تازه به شهيد بفرستند. آناني كه به جاي فرياد و فغانهاي عصيانگونه، به توصيههاي فوق عمل ميكنند به طور قطع ميبينند كه سكينهاي از جانب خداوند آمده و سراسر وجودشان را فرا گرفته وبه گونهاي بينظير مايۀ تسلّي و آرامششان شده است.
از سوي ديگر كساني كه به نماز جنازه شركت كرده و ميّت را تا قبرستان مشايعت ميكنند در مسير راه بايد از حركات بيجا، حرف زدن به صداي بلند، لاف و گزاف و حتي ذكر با آواز و تلاوت قرآن به صداي بلند پرهيز كنند. در آن اثنا پيوسته به ياد مرگ و آخرت باشند، به محاسبۀ زندگي خود بپردازند و به عاقبت خويش فكر كنند. اگر با استفاده از حال و هواي عمومي مصّلي يا قبرستان، ايراد چند جمله از باب تذكر و توصيه به انسانها مطلوب هم باشد، هيچ مثالي وجود ندارد كه بتوان آن را دليلي بر ايراد نطقها و سخنرانيهاي آتشين در اين اماكن شمرد. سخنرانيها، داد و فريادهاي غير مؤدبانه و رفتارها و اداهاي زشت و گستاخانهاي كه در روزگاران ما معمول شده و در جايي كه بيش از هر محل ديگر مستلزم جدّيت و وقار است، به نمايش گذاشته ميشود، خلاف روح و جوهرۀ دين ما ميباشد. شايد در آنجا، تذكرها و توصيههاي شخصي مخلص كه سخنانش بر ديگران تأثير ميكند و ارايه شدن تابلوهايي از مرگ و آنسوي آن، و خاطر نشان كردن مطالبي سودمند به آن دستهاي كه هميشه گردهم نميآيند، امري نيك و پسنديده باشد، اما اين كاري است كه پيامبر بزرگوار و سلف صالح مان زياد انجام ندادهاند. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) به مناسبت تشييع جنازه توصيهها و نصايحي كرده است اما نطق و ايراد سخن برسر جنازه را به حالت يك سنت در نياورده است.
ابن مسعود يكي از حالات رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) را در قبرستان اين چنين نقل ميكند: «حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و سلم) با چوبي كه در دست داشت يك شكل مرّبع را روي زمين رسم كرد. سپس در وسط آن خطي كشيد و در خارج آن هم خطي رسم نمود. و بعد، از وسط اين خط، خطوط كوچكي كشيد كه همگي به خط وسط وصل بودند. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) اين نوشتههايش را چنين شرح داد: «اين خط، انسان است و اين مربعي كه آن را احاطه كرده، أجل است. و اين خط امتداد يافته به بيرون هم آرزوهاي اوست. واين خطهاي كوچكي كه (خط آرزوها را قطع ميكنند) مصايباند. اگر اين تير مصيبت از مسيرش منحرف شود و به انسان اصابت نكند، ديگري اصابت خواهد كرد، اگر اين هم اصابت نكند، تير أجل به او خواهد خورد.»
صحبتها و يادآوريهاي پيامبر اكرم (صلى الله عليه و سلم) در بارۀ مرگ و اجل، چشمان صحابه را پر از اشك ساخت و اصحابي چون حضرت عثمان را به گريه واداشت. زيرا لحظۀ تشييع و دفن يك جنازه، وقت محاسبۀ نفس و افتادن به ياد مرگ است. مصّلي و قبر محل گريه از اعماق قلبند. تابوت و مقبره دو تابلوي اخطار است و انسان با ديدن آن بايد فكر كند كه روزي او هم در آن داخل خواهد شد. قبرستان جايي است كه انسان وقتي در آن پا ميگذارد، اين ملاحظه را داشته باشد كه «حال من چه خواهد شد!»
نظرتان در بارۀ ميت چيست؟
وقتي نوبت به اداي شهادت در حق ميت پس از اداي نماز جنازه ميرسد و از مردم خواسته ميشود حق و حقوقشان را ببخشند و حلال كنند، از گذشته تا حال علماي اسلام عيب و ايرادي در آن نديدهاند. ممكن است با در نظر داشت حديث شريفي كه ميفرمايد: «مردگانتان را با بر شمردن بديهايشان ياد نكنيد، بلكه از نيكيهاي شان حرف بزنيد!» علماي بزرگوار هم به عادت نظرخواهي در بارۀ ميت و طرح اين پرسش كه «نظرتان در بارۀ ميت چيست؟» صداي اعتراضي آميزي بلند نكردهاند، اما در اين موضوع نيز بايد به نكتهاي دقت شود: شركت كنندگان در نماز جنازه زماني ميتوانند در حق متّوفي حُسن شهادت بدهند كه واقعاً او را به عنوان يك انسان نيك بشناسند، در غير آن بايد سكوت اختيار كنند. آن طور كه مؤمنان مكلّفاند هميشه راست بگويند، در اينجا نيز بايد شهادت راست را اساس قرار دهند. به عنوان مثال گواهي دادن در حق شخصي كه در طول زندگياش دين را توهين و تحقير كرده، به دينداران بد و بي راه گفته و با مؤمنان دشمني ورزيده است و به كار بردن سخناني چون «او را خوب ميشناسم واقعاً يك آدم جنتي بود.» به معناي گفتن سخن دروغ است. آري، يك ملحد از روي ملحد بودنش محكوم به عدم نميشود و يك بيايمان به سبب بيايمانياش نيست محسوب نميگردد. در كشور ما همه حق زندگي دارند. هركسي كه در اين سرزمين زاده و بزرگ شده و خود را فردي از افراد ملّت دانسته است، شهروند اين كشور است و او هم با همان حالتش قبول ميشود. اما وقتي نوبت به مسألۀ حسن شهادت ميرسد، مدح و ثناي يك شخص بر خلاف علم خداوند در بارۀ او، دروغ بسيار بزرگي است.
لذا گذشتگان ما با استناد به حديث مذكور و احاديث مشابه، مسأله گواهي گرفتن از مردم در حق ميت با طرح پرسش «نظرتان در بارۀ او چيست؟» و حلالي خواستن از مردم را پس از اداي نماز جنازه، شامل رسوم و عنعنات ما كردهاند. در مورد درست ويا نادرست بودن آن ميتوان مناقشه و بگومگو كرد؛ اما بنده شخصاً گمان نميكنم اين عمل عيب و ايراد زيادي داشته باشد. چون ميتوان گفت كه هرچند حديث مزبور مستقيماً به اين امر نمينگردد، اما از زاويۀ متفاوتي اين را هم احتوا ميكند. شايد گواهي گرفتن از مردم وسمت دهي آنان به ملاحظات خوبي در بارۀ متوفي بدين منظور انجام شود كه اين افكار و قضاوتهاي خوب جاي دعا را بگيرند؛ اما آن طور كه نوحه خواني و مرثيه سرايي بر سر تابوت، فرياد و فغان بر آوردنها و گريبان چاك كردنها امري نارواست، ايراد نطق و سخنراني در مصّلي يا قبرستان، حماسه گويي و به احساسات آوردن مردم و خطابههاي دور و دراز نيز رفتاري است مخالف و ناسازگار با روح دين.
متأسفانه وقتي موازين، معيارها و ارزشها زير و رو شدند، معلوم نميشود كي چه ميكند و چه حركتي از وي سر ميزند. در اين حالت آگاهان امر مسؤول و مكلفاند تا در خصوص اعمالي كه به نام دين انجام مييابند، احكام و ضوابط ديني را به مردم ياد بدهند و فرهنگ ملّي، عرف و عادات مان را با خطوط اصلياش در ميان بگذارند، ارزشهاي ديني و ملّي ما را به تفصيل شرح دهند و براي آنكه قدر و قيمت لازم بر آنها داده شود، به خوبي زمينه سازي كنند.
مراسم تشييع جنازههايي كه در روزهاي اخير شاهد بوديم، يك بار ديگر لزوم خاطر نشان كردن و احياي سنتهاي فراموش شده و ارزشهاي به قتل رسيده را نشان داد. زيرا هر سنتِ پايمال شده جايش را به يك بدعت ميسپارد و ميرود. انسانهاي نيك پس از وفات، جايشان را به فرزندان صالح، يا يك أثر علمي و يا يك صدقه جاريه ميدهند و بدين طريق زمينه را به تداوم خير مسلسل، فراهم ميكنند و ميروند. اما مرگ سنتها چنين نيست؛ درگذشت آنها شّر به بار ميآورد. و با ترك شدن هر يك از سنتهاي قولي، فعلي و تقريري رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) از سوي يك جامعه، فوراً به جاي آن يك بدعت همانند يك خار روييده است. و به تعداد سنتهاي فراموش شده، خارهايي روييده و زندگي اجتماعي را متزلزل ساخته است. همين خارها هستند كه به بدن جامعه ميخلند و آرامش را از آن سلب ميكنند. عامل اساسي عدم آرامش و اطمينان همين خارهايند. منابع اساسي فرهنگ ما معلوم و مشخص است، هرگاه آنها را ترك كنيم بيريشه و بيبنياد ماندن ما هم اجتناب ناپذير است. و ناممكن بودن زندگي ملتهايي كه از ريشههاي روح و معني بريدهاند نيز حقيقتي است آشكار. منظرههاي ناخوشايند موجود در جنازهها چيزي جز نتيجه و پيامد ترك آن سنتها، احاطه شدن همه جا با آن خارها و فراموش شدن آن ريشههاي معنوي نيست.
راه پيماييها و تبليغات در مراسم تشييع جنازه
نمايشهاي ميتينگ گونهاي كه در روزهاي اخير در مراسم تشييع جنازه شهدا به راه انداخته شد و فرياد و فغانهايي كه با توهين و تحقير دولتمردان همراه بود، بايد جداي از مطالبي كه تا اينجا به عرض رسانديم مطالعه شود. درحالي كه در دين ما ذكر با صداي بلند در اثناي تشييع و دفن جنازه مناسب نيست، پس پر واضح است كه فرياد و فغان به راه انداختن در خصوص مسايل دنيوي و تبديل كردن مراسم تشييع جنازه به راه پيمايي و تظاهرات و به ويژه شعار دادن عليه اين و آن به منظور توهين و تحقيرشان، چقدر با اساسات ديني ناسازگار است. حركات افراط گرايانه و متجاوزانهاي كه عدهاي از خود نماها انجام ميدهند و نعرهها و بر چسبهايي كه به اين و آن ميزنند نه جايگاهي در دين دارد و نه در عنعنات مّلي ما. انتقاد كنندهها هر كه هستند باشند و هر كه را انتقاد ميكنند بكنند، جنازه جاي اين كار نيست. به ويژه جنازۀ يك شهيد نبايد مورد چنين سوء استفادهاي قرار گيرد. هر كه بخواهد ميتواند شخص مورد نظرش را در محلي ديگر، مثلاً در ميادين گردهمايي انتقادي كند؛ يك مومن از آنجايي كه ميداند و باور دارد به اينكه به خاطر هر جملهاي كه عليه ديگري به كار برده است، محاسبه و بازپرس ميشود، در انتقادهايش نيز منصفانه و با تمكين حركت ميكند. اما كساني كه ايمان در قلوبشان جايگزين نشده است، ميتوانند در محّلي ديگر- در چار چوب قوانين – هركه را خواسته باشند فرعون صدا كنند و هركه را بخواهند نمرود بگويند و ديگري را به زمين بكوبند. ولي حق ندارند اين اعمال زشتشان را به حريم مسجد بكشانند؛ و به ميادين اداي نماز جنازه كه امتدادي از آن حريم است، داخل كنند. آنجا به لحاظي يك حضيرۀ الهي به شمار ميرود، در آنجا فقط كارهايي انجام مييابد كه بايد در چارچوب اوامر الهي و سنت رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) انجام داده شوند. آري، مجاز نيست چيز ديگري وارد آنجا ساخته شود. شخصي كه عمل غير ديني را به حريم جنازه و محل برگزاري آن داخل كند، انسان «ديگري» است. آناني كه اعمال و حركاتشان را با چارچوب وضع شده توسط رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) منطبق نميسازند، از نظر دين از مؤمنان نيستند. آنها افراد بريده و منحرفاند؛ از پيامبر بزرگوارمان بريده و از جوهرۀ دين منحرف شدهاند. شركت در نماز جنازه، به ويژه حاضر شدن به جنازۀ شهيد، ايستادن در آستان الهي، نماز خواندن و دعا كردن ثواب بزرگي براي انسان به ارمغان دارد و بنده را مظهر توجه الله ميسازد. كساني كه استفاده از چنين سرچشمۀ ثواب را به يك سو نهاده و ميآيند و مثل كاهِ زير آب، به گوشهاي ميخزند و با استفاده از فرصت، فرياد و فغان سر ميدهند و آرامش انسانها را بر هم ميزنند، نه جايگاهي در دين دارند و نه ميتوان اين حركاتشان را با روح ملتپروري سازگار دانست.
من در اين لحظه به هيچ وجه به منظور تلعين يك تفكر سياسي و تصويب تفكري ديگر حرف نميزنم، شايد بهتر اين بود كه هيچ وارد اين موضوع نشوم. اما همۀ ما موظفيم اماكن و مياديني را كه مقدس ميدانيم از افكار و حركات متضاد با روح دين، صيانت و پاسداري كنيم. به راه انداختن تظاهرات با استفاده از مراسم تشييع جنازۀ شهدا مرا نيز مانند هر فرد با احساس اين ملّت، خيلي ناراحت ميسازد. متأسفانه در جاهاي زيادي و در رأس آنها در مسجد جامع «كوجا تپه» شاهد تظاهراتي بوديم. احتمالاً دستۀ محدودي از مظاهره گنندگانن از سوي حلقههاي معيني سازماندهي ميشوند و فوراً به جنازه هر شهيد ميشتابند و با نيات بدي وارد حريم مسجد ميشوند و به نحوي كه نخست از همه روح شهداي مرحوم ما را ناراحت ميسازد، فرياد و فغان بر ميآورند و شعارهايي عليه اين و آن سر ميدهند و ميكوشند مردم را نيز تحريك كنند.
و به هنگام نمايش دادن اين حركات زشت نيز از اشارههاي مشخص و معيني كار ميگيرند و با حركات انگشت، دست و بازويشان بعضي از جناحهاي سياسي را به ياد ميآورند؛ و شايد هم اين اشارهها را به خاطر گم كردن آدرس، عمداً نشان ميدهند. با اين داد و فريادها و سردادن شعارهاي گوناگون در حالي كه از يكسو آرامش جامعه را برهم ميزنند، از ديگر سو با به كار بردن اشارههايي كه به حالت سمبول و نماد برخي از احزاب سياسي در آمده است، آن توده و آن جنبش سياسي و آن حزب را لكّه دار ميسازند. معلوم است كه مردم ما اين گونه حركات زشت را نميپسندند، از اينرو عاملين اين هرج و مرج با يك تير دو نشان ميزنند، يعني هم ميكوشند به اهداف و نياتشان در به راه انداختن اين نوع تظاهرات برسند و هم جناحي را كه بدشان ميآيد، فاعل اين بينظميها نشان داده و لكهدار ميسازند و منفور جامعه و مردم قرار ميدهند.
گزيدۀ سخن اينكه نماز جنازه يك عبادت است، هركسي كه به نماز جنازه شركت ميكند، بايد از مصّلي تا قبر در حال و هواي اداي يك عبادت بسر ببرد. تشييع جنازه، محل و زمان داد و فرياد كشيدن نيست. در آن هنگام همه بايد مشغول محاسبۀ خود باشند، آرام و بيصدا دعا كنند. اگر لازم باشد كه اشرار به خداوند حواله گردند، اين كارهم بايد با سوز و گداز و با ريختن اشك و نواختن تارهاي دل و با توكل و تسليميت جدّي به پروردگار سبحان عرضه گردد و در ميان گذاشته شود. حريم مسجد، محل عبادت است. گذرگاه جنازه نيز تا ختم مراسم تدفين، با هالهاي از فضاي عبادت پوشانده ميشود. براين مبنا هر چيزي كه در اين اماكن به ميان گذاشته ميشود، بايد رنگ عبادي داشته باشد. پس در اينجا هر طغيانگري، فرياد و فغان و هر حركت غير عبادي يك بدعت، ضلالت و انحراف است. افزون بر آن اقدامها و حركات تحريك آميز، هم با دين ما و هم با عرف ملّي ما ناسازگار است و گناه. و امكان ندارد مؤمنان حقيقي دست به چنين اعمالي بزنند. پس بايد گفت، تظاهراتي كه در مراسم تشييع جنازۀ شهدا ميبينيم، كار يك مشت تخريبگر است. كساني كه ملزم به جلوگيري از اين مشكلاند، مسؤولين دولتي هستند. شناسايي اين عمّال و سركوبي و مجازات برهم زنندگان نظم و آرامش وظيفۀ نيروهاي كشفي و امنيتي و نهادهاي جنايي و عدلي است. اگر ارگانهاي دولتي ما به گونة هماهنگ و سازماندهي شده، اين را پيگيري كنند و مردم ما هم آگاه و با تمكين باشند، انشاءالله به خواست و عنايت خداوند، آشوبگران به آرزوهايشان نخواهند رسيد و نفس شقاوت و آشوب نيز به كلّي قطع خواهدشد.
- Created on .