وحشتناکترین جنایت!..
سوال: خداوند متعال فرموده است؛ کسی که شخص مظلومی را به ناحق به قتل برساند مانند قاتل تمام انسانها محسوب میگردد، همچنان کسی که زندگی یک شخص را نجات دهد مانند نجات دهنده تمام انسانها محسوب میگردد. لطفاً این حکم الهی را توضیح دهید؟
جواب: اللهُ تعالی قبل از این آیت کریمه که اساس این سوال را تشکیل میدهد به حادثه یی که میان دو پسر حضرت آدم (علیه السلام) بوقوع پیوسته است اشاره فرموده و به اولین جنایت جلب توجه مینماید و خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) میگوید؛ "برای ایشان قصۀ دو پسر آدم را به تحقیق (مطابق اصل) بگو" (سوره مائده، 27/5)
اولین جنایت و پیر قاتلین:
اکثر مفسرین نام پسران حضرت آدم را هابیل و قابیل گفته اند و در رابطه به سرگذشت زندگی این دو برادر، معلومات مفصلی ارائه نموده اند. در قرآن کریم نام این دو برادر تذکر نیافته است. ولی در بعضی از کتب سابق و روایات، پسران حضرت آدم بنام هابیل و قابیل ذکر گردیده است که علمای اسلام نیز هنگام روایت آن حادثۀ پرعبرت، در ذکر همان نام ها ممانعت ندیده اند. از جانب دیگر، کسانی هم منظور از ذکر "دو پسر آدم" را دو شخص از بنی اسراییل پنداشته اند. واقعیت امر این است که بخاطر عبرت گرفتن از این حادثه شرط نیست که نام اشخاص دانسته شود. مهم آن است که چنین واقعۀ بوقوع پیوسته است و تعبیر (بالحق – به تحقیق) که در آیت ذکر گردیده نشان میدهد که این حادثه نه به افسانه ها بلکه به حقیقت استناد دارد.
قسمیکه در قرآن کریم تذکر یافته است این دو برادر قربانی های را از طرف خویش به الله (جل جلاله) تقدیم کردند و قربانی یک تن از ایشان قبول گردید، برادری که قربانی اش قبول نگردیده بود به برادرش گفت که " تو را میکُشَم". کُشتَن انسان و آن هم به قتل رسانیدن برادر خویش هر چند یک گناه بسیار بزرگ است ولی یک انسان خونخوار یکبار بجنون رسید صرف بخاطر حسد، خون برادری را که در مقابلش حتی دستش را هم بلند نکرده و معصومی را که صمیمی و خیرخواه بوده، ریخت.
بلی " نفسش او را به قتل برادرش دعوت کرد (او هم با اطاعت از نفس خویش) برادرش را به قتل رسانیده و از گمراهان شد" (مائده 30/5) توسط این بیانات الهی به عاقبت بد اولین قاتل روی زمین جلب توجه شده است که به اینصورت او به این قتل رهبری راه وحشتناکی را به دوش گرفته که به آتش ابدی منتهی می شود. گویا دهنه یک بند را باز کرده و به یک سیل بزرگی راه گشاده بود. به همین علت وقتیکه رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) این حادثهء تلخ را نقل میکردند فرمودند که "از خون هر انسانی که ظالمانه کشته میشود (از گناه خونریزی او) یک حصه هم به پسر حضرت آدم نوشته میشود، زیرا کشتن انسانها را برای اولین بار او آغاز کرده بود."
پروردگار متعال بعد از ذکر این حادثۀ دردناک و خاطرنشان کردن اولین جنایت، این حکم را بیان نموده و در سدد ذکر بزرگی جرم قتل انسان و اهمیت حیات انسان چنین فرموده است: "به همین جهت به بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همه انسانها را کشته است، و هرکس انسانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است." (مائده 32/5)
کشتن ناحق انسان و قصاص:
جنایتی که در این آیت کریمه با کشتن تمام انسانها مساوی محسوب گردیده بشکل " قتل انسانی که هیچ کسی را به قتل نرسانیده و در روی زمین سبب فساد نشده باشد" بیان گردیده و این جرم بزرگ به یک شرط وابسته و مقید گردیده است. پس گفته میتوانیم کسی که این نوع جرایم را انجام میدهد برایش قصاص تطبیق شده میتواند. اگر یک انسان خون انسانهای بیگناه را بریزاند پس او هم به عین جزا محکوم شده میتواند. اگر مجرم ویا گروه مجرمین که در روی زمین فساد بوجود بیاورند و از سبب همین فساد انسانها بقتل برسند، قسمیکه در بعضی از نقاط دنیا موجود است قاتل علت قتل خود را و مقتول علت کشته شدن خود را نداند و جنایت ها پی در پی ادامه پیدا کند، عاملین چنین تشنجات، اعدام گردیده میتوانند.
کسی که در مقابل خدا و رسول او اعلان جنگ نماید، در روی زمین متمادیاً تشنج به بار بیاورد، حمله بر جان، مال و ناموس انسانها را بشکل عادت درآورده و بدینصورت به آسایش و امنیت مردم خلل وارد نماید و سبب فاسد شدن نسل بشر گردد، چنین انسانها نظر به درجه جرم شان، کشته میشوند، اعدام ویا تبعید میگردند.
ولی با وجود انجام این جرم ها اگر مجرمین توبه نمایند هیچ یک از این جزاها تطبیق نمیگردد. دعوایی که علیه ایشان اقامه گردیده است به دعوای حق العبدی مبدل میگردد. یعنی نزدیکان مقتولین ویا کسانیکه به مال ایشان ضرر رسانیده شده است در صورتی که بخواهند میتوانند عفو نمایند و یا طلب قصاص نمایند و یا غرامت اموال خویش را تقاضا نمایند. به تعبیر حقوق امروزی، می توانند شکایت کنند ویا شکایت خود را پس بگیرند. به عبارت دیگر جزای قتل عمد در این دنیا، قصاص است. وارثین مقتول میتوانند از قصاص صرف نظر نموده تنها به گرفتن دیت اکتفا نمایند و اگر خواسته باشند این را هم میتوانند ببخشند. ولی جزای این جرم بزرگ در آخرت - اگر مجرم توبه نموده و به فضل و رحمت الهی نایل نگردیده باشد – دوزخ ابدی است.
هرچند عذاب ابدی بخاطر چنین جنایت، یک جزای بسیار بزرگ معلوم میگردد ولی، البته که جرم انجام شده نیز بسیار بزرگ است. زیرا اگر کسی، شخصی را که سبب فساد در روی زمین نمیگردد، خون مردم را به ناحق نمی ریزاند ویا تشنّجی را که سبب ضایع شدن خون خودش هم میگردد انجام نمی دهد، به قتل برساند مانند آن است که تمام انسانها را بقتل رسانیده باشد. زیرا چنین قاتل، حق زندگی را که خداوند بخشیده است غصب نموده و قاعده حرام بودن خون مردم بیگناه را پایمال کرده و پیشتاز این کار زشت گردیده و بدینصورت برای دیگران راه گشاده و جسارت بخشیده است.
همچنان اگر یک جنایت گرا تنها یک انسان بیگناه را بقتل برساند این جنایت او کرکتر او را نشان میدهد و واضح میسازد که این شخص می تواند خون کسی را بریزاند و کسی را بقتل برساند. اگر کسی یکبار جنایتی انجام دهد گفته میتوانیم که آن شخص دارای کرکتری است که می تواند تمام انسانها را نیز بقتل برساند و با این هویت اش او یک جانی و یک قاتل است. بنابران کسی اگر یکبار این گناه کشنده را مرتکب شود قتل یک انسان دیگر برای او مشکلتر از اول نخواهد بود و بعد از چند جنایت متمادی قتل برای او یک امر عادی خواهد بود. به همین منظور مجرمی که یک شخص بیگناه را بقتل برساند مانند قاتل تمام انسانها محسوب میگردد.
نجات زندگی یک انسان:
اگرکسی هم به یک انسان حق حیات ببخشد، یعنی با دست کشیدن از جنایت، عفو نمودن ویا با منصرف شدن از حق قصاص مانع کشته شدن یک انسان گردد ویا از اسباب هلاکت مانند سوختن، غرق شدن نجات دهد و به ادامه حیات او وسیله شود، مثل این است که تمام انسانها را نجات داده و این نیکی را به تمام انسانها انجام داده باشد. بلی، کلمۀ احیا که در آیت کریمه ذکر گردیده به معنی منصرف شدن از قصاص، منصرف شدن از قتل و نجات دادن از فلاکت میباشد. زیرا یگانه مالک زندگی، خداوند حی و قیوم است و بجز او هیچ کسی قادر نیست تا بطور واقعی جان کسی را بگیرد و به او زندگی ببخشد. حیات بخشیدن انسانها تنها از نگاه وسیله شدن آنهاست. قسمیکه در قرآن کریم تعبیر "من، هم حیات میبخشم و میکشم" نمرود با کلمه احیا افاده گردیده که احیا نمودن نمرود به معنی منصرف شدن از قتل و جنایت میباشد.
بلی، بدین ترتیب، گفته می توانیم کسی که زندگی یک شخص را نجات میدهد او از نظر کرکتر و سختمان روحی – اگر از دست اش بیاید – میتواند تمام انسانها را نجات دهد. از همین رو در هر جائیکه با یک بی عدالتی روبرو میگردد فوراً در مقابل آن ایستادگی میکند - به تعبیر نجیب فاضل – دستانش را مانند قیچی باز نموده و فریاد بر می آورد که "این راه، بی راهه است" و بدینصورت مانع ظلم میگردد.
شاید در قدم اول، در آیت مذکور نجات معنوی مقصود نباشد ولی اگر مؤمنی که به الله (جل جلاله) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و به روز آخرت ایمان آورده است بمنظور معرفی الله (جل جلاله)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و دین مبین اسلام، دانسته های خویش را به دیگران بیاموزاند، چیزهای را که احساس میکند به دیگران نیز بفهماند و ذوقی را که میچشد به دیگران نیز بچشاند، این اعمال او نیز یک احیا محسوب میگردد. قسمیکه پروردگار رحمان میفرماید:
"ای کسانیکه ایمان آورده اید ! هنگامیکه الله و رسول او شما را به حقایق حیات بخش دعوت میکنند، اجابت نمائید."
(سوره انفال24/8) قسمیکه در ترجمهء آیت کریمه ذکر گردید در بیانات الهی ترک حیوانیت و جسمانیت و تعالی به مراتب حیات قلبی و روحی نیز با کلمه احیا افاده گردیده است. بنابراین اگر شخصی که یک انسان اسیر نفس را از نفس به روح، از زندگی جسمانی به افق قلبی و از آنجا به زندگی ابدی برساند، احیا کننده آن انسان محسوب میگردد. از این دیدگاه، اگر نظری بیندازیم میبینیم که این شخص مؤمن که جهت وسیله شدن برای نجات حیات معنوی یک انسان، صبح و شام میتپد، دارای کرکتری است که نجات همه را آرزو میکند و سعادت تمام بشریت را استدعا میدارد و آماده است تا تمام بشریت را احیا نماید.
زشت ترین غیبت:
از جانب دیگر، قسمیکه «اسم اعظم» در بین اسمأ حسنا، «وقت اجابت» در روز جمعه، «صلاة وسطی» در بین نمازهای پنج گانه، دوستان خدا (اولیا الله) در بین انسانها، شب قدر در ده روز آخر ماه مبارک رمضان، «خوشنودی و رضای الله» (جل جلاله) در بین تمام طاعات و عبادات، «روز قیامت» در عمر کائنات و «وقت مرگ» در زندگی انسان پنهان گردیده است، همینطور هم در بین گناهان و کردارهای بد گناهانی وجود دارد که انسان را به یکبارگی سربه تالاق فرود می آورد و به فلاکت میکشاند. پنهان بودن این موضوعات وسیله میشود تا شخص مؤمن همیشه هوشیار و متوجه باشد و دایماً به الله (جل جلاله) پناه ببرد. گناهان یک نوع ویا یک درجهء دارند که به "غیرت الله" بد میخورند و مانند مار زهرآگین شکار خود را به مجرد گزیدن از بین میبرند.
بطوری که میدانید یاد نمودن یک انسان در غیاب او، به گونه ای در صورت شنیدن آن ناراحت گردد غیبت نامیده میشود. و در صورتی که سخنان گفته شده درباره او راست باشد غیبت است و اگر دروغ باشد هم غیبت و هم افترأ است که گناه بزرگتر است. غیبت هم انواع مختلف و درکه هایی (درجه های روبه نشیب) دارد. اولیا الله ویا دوستان خدا احساسات و افکار منفی را نیز در این کتگوری مطالعه نموده و این نوع غیبت را "غیبت قلب" نامیده اند. نشان دادن یک شخص بطور تحقیرآمیز و تحقیر کردن یک انسان با اشاره های چشم و ابرو یک نوع غیبت است. بدون شک سخنانی چون ”قد فلان کوتاه است“ ویا ”کرتی فلان برایش زیبش ندارد“ نیز غیبت بشمار میرود. تمام انواع غیبت گناه است. قسمیکه در دنیا برکت زندگی را از بین میبرد در آخرت نیز انسان را رذیل و رسوا میکند.
ولی یک نوع غیبت وجود دارد که او گناهیست خطرناک تر و زشت تر که با دیگر انواع غیبت قابل قیاس نیست. در یک حدیث شریف این نوع غیبت گناه بزرگتر از بیست نوع زنا محسوب گردیده است. مثلاً غیبت یک جمعیت، یک حرکت ویا شخصی که ممثل یک جماعت باشد، از این نوع گناهان است. زیرا تقدیر این انسان با جماعتی که آن را تمثیل میکند امتزاج نموده است. بنابران غیبت آن شخص، غیبت تمام جماعت محسوب میگردد.
بر علاوه، اگر این غیبت در مورد فردی از افراد نه بلکه در مورد اولیا الله مانند شاه گیلانی و بهاءالدین نقشبند، در مورد یک حرکت و یا جماعت عادی نه بلکه در مورد جماعت حضرت محمد صورت گیرد و این قیل و قالها مثل یک غیبت کوچک شروع و توسط رسانه ها به افترأ های بزرگ مبدل و به هر طرف نشر گردد، چنان وحشتناک میشود که – معاذ الله – در این گناه نه یک راه بلکه چندین راه وجود دارد که انسان را به کفر میکشاند و سبب بی ایمان رفتن انسان از این دنیا شده میتواند. بلی، این یک گناه کشنده یی است که در آن، حق حضرت نقشبند موجود است و در پهلوی آن، حق تمام سلسلۀ طلایی او چون عبیدالله احرار، محمد زاهد، امام ربانی، عبدالله دهلوی، مولانا خالد بغدادی و تعقیب کنندگان ایشان نهفته است. زیرا این ذوات توسط نور معرفت که از استادان خویش آموخته بودند هم در دوره خود و هم تا امروز روی زمین را منور ساخته و انوار خویش را نشر نموده و با تشکیل حلقات مختلف، همیشه وسیله ارشاد شده اند.
اگر انجام دهنده این جرم فعل خود را با پسوند های – گرایشی – زشت تر بسازد در اینصورت تا وقتیکه از تمام کسانیکه در این گروه موجود اند یکایک بخشش نخواهد داخل شدنش به بهشت بسیار مشکل خواهد بود. زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) میفرمایند "از غیبت اجتناب ورزید، زیرا غیبت بدتر از زناست. اگر کسی فعل زنا را انجام دهد و بعداً توبه نماید (دوباره همان فعل را انجام ندهد) خداوند توبه او را قبول میکند. ولی غیبت کننده تا وقتیکه از طرف شخص غیبت شده مورد عفو قرار نگیرد گناه او بخشیده نمیشود." اگرچه حضرت رحمان با یک لطف اضافی میتواند در آخرت غیبت کننده را با شخص غیبت شده روبرو نماید و بگوید که "این بنده مرا ببخش" . ولی این نوع طالحمندی به لطف و احسان اضافی وابسته است و باید فراموش نکنیم که مسایل مربوط به عبودیت و بندگی بالای الطاف اضافی بنا شده نمیتواند. از این سبب است که مؤمنین بخاطر دچار نشدن به چنین عاقبت بد، باید از هر نوع غیبت اجتناب ورزند، قسمیکه زبان خود را از همچو سخنان پاک نگهمیدارند باید ذهن خود را نیز از همچو احساسات و افکار تمیز داشته باشند. بمنظور اجتناب از غیبت که فلاکتی بدتر از زناست باید از کوچکترین قیل وقال های بی مورد پرهیز نمود و بخاطریکه به بزرگتر آن معروض نگردیم باید از کوچک ترین آن هم اجتناب ورزیم. بخاطر سهم نگرفتن در این بلای الهی و زقّوم جهنمی باید همیشه به خداوند پناه برد و در مقابل هر نوع آفات زبانی، باید در کمین بود.
فتنه:
عین موضوعات را در مورد فتنه ای که به بحث ما ارتباط دارد نیز گفته میتوانیم. اصلاً فتنه به معنی گمراهی، اغتشاش فکر، افتراق، دل دادن به چیزی، گناه، کفر، زیبایی جذاب، مال و اولاد، امتحان، شکنجه، مصیبت و بلا میباشد. تقریباً در شصت آیت قران کریم این کلمه و یا افاده های مشتق آن ذکر گردیده است. قسمیکه اختلاف انداختن میان دو شخص فتنه نامیده میشود، انتشار بی دینی، برگشتاندن انسانها از راه حق و اعمال بدی که در جامعه ترور ببار بیاورد نیز در کتگوری فتنه مطالعه میگردد. بلی، اختلاف انداختن میان دو شخص یک فتنه و یک گناه زشت است. ولی فتنه ای هم وجود دارد که وحشتناکتر و فلاکت بارتر است و غضب الهی را جلب میکند و امکان ندارد با انواع دیگر فتنه آن را مساوی پنداشت، زیرا این به یکبارگی انسان را به گرداب آتش انداخته سعادت دنیوی و اخروی انسان را از بین برده میتواند. بنابران لازم است تا بخاطر دچار نشدن به چنین عاقبت بد باید از کوچکترین نوع فتنه نیز خود را دور نگهداشت. سخنان و افعالی که تمایل به فتنه داشته باشد، باید در همان ایام کوچکی جلوش گرفته شده و اجازه داده نشود تا به یک جرم بزرگتر مبدل گردد.
چنانچه قرانکریم فرموده است "فتنه شدیدتر از قتل است" (سوره بقره191/2) یعنی هرچند هر فتنه مانند قتل نیست ولی فتنه هم نوعی دارد که شدیدتر از قتل است. مثلاً انتشار بی دینی با استفاده از زور، استبداد و ظلم، کوشش برای دور ساختن مسلمانان از ارزشهایشان، جدا نمودن نسل ها از گذشتگان شان که سبب عذاب الیم در دنیا و عقبی میگردد، همهء این اعمال چنان گناه بزرگ است که خطرناکتر از قتل انسانها و ریختاندن خون یک مظلوم می باشد.
جنایاتی هم است که در آن فتنه و قتل با همدیگر امتزاج میکند. مثلاً کسی یک شخصیت بزرگ را بقتل میرساند و پنهان و متواری میشود. بعداً بخاطر این جنایت آن فاعل مجهول، یک شخص ویا گروه معصومی متهم شناخته میشوند. بنابران یک دعوای خونی آغاز میگردد. هم اطرافیان مقتول و هم کسانیکه بر ایشان اتهام جرم شده متقابلاً همدیگر را جور و ستم میکنند و بدینصورت جنایت مذکور با جرم های متقابله بزرگتر شده وسعت پیدا میکند و بالاخره به یک فتنه بزرگ تبدیل می گردد. این حادثه تنها به یک قتل و یا یک فتنه محدود نمی ماند، بلکه به فتنه های درون به درون و هزاران جنایت و در نتیجه، به یک انارشی (خودسری) مبدل میگردد.
متأسفانه در تاریخ اسلام نیز چنین فتنه هایی بوجود آمده و سبب جنایت هایی شده اند که فجیع تر از قتل است. مثلاً، نمیتوانیم شهادت حضرت عمر (رضی الله عنه) را مانند یک جنایت عادی تلقی نماییم. تلقی هم شده نمیتواند زیرا نظر به گفته حذیفه ابن یمان، حضرت عمر (رضی الله عنه) دروازۀ بسته در مقابل فتنه بود و با شهادت او این دروازه باز شد و حتی شکسته شد. روزی حضرت عمر (رضی الله عنه) در مورد سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) " فتنه یی که چون موج خروشان بحر، بزرگ و خروشان میشود" پرسیدند، حضرت حذیفه (رضی الله عنه) جواباً فرمودند که " ای امیر مؤمنین، از این فتنه ضرری برای تو نیست. زیرا بین شما و او یک دروازه بسته وجود دارد ". حضرت عمر (رضی الله عنه) پرسیدند که " آیا دروازه باز خواهد شد ویا شکستانده " وقتیکه جواب " شکستانده خواهد شد " را شنیدند فرمودند که " در اینصورت تا قیامت دیگر بسته نخواهد شد ". وقتیکه یک دوست حضرت حذیفه (رضی الله عنه) از او میپرسد که این دروازۀ بسته کیست، جوابش این است، او شخص خود حضرت عمر (رضی الله عنه) است. از اینرو قتل حضرت عمر (رضی الله عنه) مانند یک جنایت عادی تلقی شده نمیتواند. بخاطریکه این عمل، شکستاندن دروازه فتنه و گشودن راه به تمام فتنه هایی است که تا روز قیامت جریان پیدا میکند. قرانکریم وقتیکه تأکید میورزد "کسیکه یک انسان را به ناحق بقتل میرساند ابداً در دوزخ باقی خواهد ماند" به جنایت پیشه های چون ابولؤلؤ فیروز که خون خلیفه دوم اسلام را ریختاند اشاره میفرماید.
عاقبت بد :
"و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا می ماند و خداوند به او خشم می گیرد و او را از رحمت خود محروم می سازد و برای او عذاب بزرگی آماده می کند." (سوره نسأ93/4) حضرت عباس (رضی الله عنه) و بعد از او یکتعداد امامان دوره تابعین با الهام از این آیت کریمه که ترجمه آن ذکر گردید فرموده اند که قاتل مستحق عذاب ابدیست. بعضی از مفسرین با استفاده از این حکم موضوع را چنین تفسیر نموده اند؛ قسمیکه برای قاتل یک انسان در دنیا قصاص لازم است، همانطور تمام انسانها را هم اگر بقتل برساند باز هم همان جزای قصاص لازم میگردد. به همین شکل جزای قاتل یک نفر معصوم هم ابدی دوزخ است و جزای قاتل تمام انسانها هم آتش ابدیست. بنابران قاتل یک انسان مانند قاتل تمام انسانها محسوب میگردد. همچنان در فرمان الهی "به تحقیق خداوند (جل جلاله) استناد شرک را به خودش نمیبخشد، ولی گناهان فروتر از آن را برای کسانیکه بخواهد، میبخشد." (سوره نسأ 48/4) آمده است که الله (جل جلاله) گناهان را بجز از شرک در صورتی که بخواهد میبخشد. با اعلان این آیت، آیت قبلی تقیید گردیده است. ولی اگر به نظر کلی به موضوع نظر بیندازیم می بینیم که هر چند در مورد هر قاتل، دوزخ ابدی مطرح نیست ولاکن جنایت هم نوعی دارد که فاعل آن به عذاب ابدی دچار میگردد.
پس گفته میتوانیم، قسمیکه گناهانی چون غیبت و فتنه درکه ها و انواع مختلف دارند، قتل هم نظر به هویت و موقف مقتول، نظر به نتیجه هایی که ببار می آورد انواع مختلف و از نگاه جرمی، درجه های مختلف دارد. مقتول هرکسی که باشد جنایت جنایت است ولی قتل قوماندان یک اردو، قتل رئیس یک دولت با قتل یک نفر عادی از نگاه حواثی که به آن سببیت میبخشد، مساوی نیست. همچنان جنایتی که در یک محل عادی انجام داده میشود با جنایتی که در حرم شریف، جایی که حتی بقتل یک حشره اجازه داده نشده، کندن یک برگ درخت ممنوع قرار داده شده، مساوی پنداشته شده نمیتواند. قتل بشر هم یک نوعی دارد که از نگاه کیفیت، انجام و نتایج و از نگاه حوادث که ببار می آورد، انجام دهنده این جنایت مانند قاتل تمام بشریت محسوب شده میتواند. از اینروست که حضرت ابن عباس (رضی الله عنه) فقط قتل پیامبران و مدیران مؤمنین را با قتل تمام بشریت مساوی پنداشته است. بنابران کسانیکه، فرمان به دار کشیدن یک انسانی را صادر میکنند که تقدیر او با تقدیر ملت اش گره خورده ویا جوانمردی (ناصح و خیرخواهی) را مسموم میکنند که برای نجات بشریت خود را فدا نموده است که مسموم ساختن این جوانمرد مانند زهر انداختن به غذای تمام ملت، حتی زهر انداختن به شوربای حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) و غذای اصحاب محسوب میگردد. این، آنقدر یک جنایت بزرگ است که انجام دهنده آن حتی اگر یک فرد مؤمن هم باشد تا وقتیکه از تمام بشریت بخشش نگیرد راه بهشت را پیدا نخواهد کرد.
بناً انسان، بخاطریکه چنین جرم بزرگ را انجام ندهد باید از کوچکترین نوع قتل نیز دوری گزیند. زیرا عین خطرات و عین حکم در مورد انسان های امروز نیز مطرح است. چنانچه از حضرت حسن البصری پرسیدند " آیا این آیت در مورد ما نیز مرعی الاجرا است" ایشان در جواب فرمودند که "قسم به الله بزرگ که بجز او هیچ الهی نیست، بلی مرعی الاجراست ". زیرا خون بنی اسرائیل عزیزتر و پرارزشتر از خون ما نیست."
والحاصل، در همه حال، قتل یک انسان به ناحق، یک گناه بزرگ است. ولی در مورد درکه های آن نظر به زمان، مکان، هویت و موقف مقتول بحث نموده میتوانیم. بناً کسیکه یک انسان را بقتل میرساند، بنابر رفتارش بر ضد حرام بودن خونریزی، پایمال نمودن منع جنایت، پیشتاز شدن در عمل قتل، جسارت بخشیدن به انسانهای دیگر در مورد انجام این گناه بزرگ و گشودن راه برای برهم خوردن انتظام جامعه، مانند قاتل تمام انسانها محسوب میگردد. همچنان از نگاه جلب غضب و لعنت الهی و سببیت دادن به آتش دوزخ، قتل یک انسان و تمام انسانها یکسان است. کسیکه زندگی یک انسان را با منصرف شدن از حق قصاص، دست کشیدن از جنایت ویا مانع شدن یک مصیبت، نجات میدهد مانند آن است که تمام انسانها را نجات داده باشد.
م. فتح الله گولَن
ترجمه: محمد عارف صدری
- Created on .