نشرِ اسلام و وسایلِ ارتباط جمعی
پرسش: به رغم پیشرفتهای امروزی، جاهایی اند که هنوز اسلام به آنجا نرسیده ویا غلط رسانیده شده است.وسایلِ ارتباط جمعی در جهت رساندنِ پیام اسلام در همچو مناطق، از چه اهمیتی برخوردار است؟
به باور من، نشر و گسترشِ پیامِ جهانشمولِ اسلام در آفاق هستی را نباید منوط به وسایلِ ارتباط جمعی دانست. زیرا یک قرن پیش که خبری از همچو وسایط نبود، پیامهای اسلام به دستِ مسلمانان آن روز در چهار گوشۀ جهان انتشار مییافت. به ویژه نیاکانِ پرافتخار ما پیامهایِ جهانشمولِ آن را در هر سو منتشر میکردند.
ولی رسانههای صوتی، تصویری، نوشتاری از قبیل تلویزیون، رادیو، روزنامه، میتوانند نشر و تبلیغِ اسلام را سرعت ببخشند. آری، این وسایل میتوانند باعث پدیدار شدنِ «تقارب زمان و تقارب مکان» که پیامبر گرامی با بیاناتِ اعجازانگیزش بدان اشاره کرده است،[1] گردد و جهان را به دهکدهای کوچک تبدیل کند. چیزی که امروز تحقق یافته است. آری، از یکسو دنیا با گذشت هر روز کوچک و کوچکتر میشود، و از دیگرسو بشریت در تلاش آن است تا پا فراتر از سرعت زمان بگذارد. امروزه انسانها به کمک این ابزار به سهولت میتوانند حواس و اندیشههای شان را به دیگران انتقال دهند. ما نیز وظیفۀ تبلیغِ اسلام را که خداوند به عهدۀ ما سپرده است، با استفاده از این ابزار به جا خواهیم آورد و در این عصرِ سرعت، ما نیز آواز خود را بلند خواهیم کرد.
در اینجا میخواهم به نکتۀ دیگری اشاره کنم. اگرچه این نکته رابطۀ مستقیم با پرسشِ مطرح شده ندارد، ولی از آنجاکه پیوند ضمنی با موضوعِ مورد بحث دارد، باید بالای آن تأکید کرد و هرچه روی آن صحبت شود، اسرافِ کلام شمرده نمیشود.
این ابزار اگرچه کارِ تبلیغِ اسلام را آسان میسازد و سرعت میبخشد، ولی در تمثیلِ اسلام بسنده نیست. چراکه برای شرح و بیانِ پیام، حواس و اندیشههای اسلام؛ تمثیل همواره بر تبلیغ تقدم داشته است. در طول تاریخ اسلام این مسئله چنین بوده است و در آینده نیز چنین خواهد بود. کسانی که به نقد و بررسی چهارده قرن تاریخِ اسلام پرداخته و به زندگی پیامبرr از دیدِ فلسفۀ سیر نگاه کرده اند، دریافته اند که اسلام رویِ تمثیل تأکید بیشتری نموده و کاهش در درخشندگیِ اسلام پس از رحلتِ پیامبرr را ناشی از کاستیهای موجود در تمثیل دانسته اند.
اجازه دهید این موضوع را با آنکه در پرسش مطرح نشده است، با وضاحت بیشتری بیان کنم: هویتِ تمثیلِ پیامبر اسلامr را باید با دقتِ کامل بررسی نمود. ایشان بنا به اظهاراتِ یکی از اندیشورانِ غرب، کارش را در همان آغاز تمام کرده بود. تغییرِ شرایط در طول 23 سال رسالت پیامبر، نتوانست تغییراتی در ایشان وارد آورد. ایشان چیزی را به زبان میآورد که بدان عمل میکرد و آنچه را عمل نکرده بود، هیچگاه به زبان نمیآورد. چنانچه دوست و دشمن، همه او را با عملکردهایش میشناختند و با عملکردهایش به او ایمان آورده بودند. برعلاوه، از ایشان چیزی برخلافِ قوانین حیات، فطرت و کاینات صادر نشده است.
در دورههای پسین، جز خلفای راشدین، ملت دیگری را نمیتوان سراغ داشت که به قدر عثمانیها این مسئله را به خوبی درک کرده و به آن جامۀ عمل پوشیده باشند. به همین جهت، بسا کسانی که به کُنه این مسئله پی برده اند، عثمانیها را به نیکی یاد میکنند و میستایند. مثلاً، محیالدین بن عربی در «الشجرۀالنعمانیه» گفته است: «پس از صحابۀ کرام، عثمانیها تنها کسانی اند که مراد الهی را به بهترین صورت بجا آوردند».[2]
آری، دولت عثمانی، مسامحه، مدارا، تحملپذیری و گفتگو را در سطح دولت به کامل ترین صورت عملی میکرد و با این افقِ گسترده پیام اسلام را با کمال سهولت از مسیحیان گرفته تا یهودیان، به هرکس انتقال میداد. از فروپاشی عثمانیها دهها سال میگذرد ولی هنوز هم ما و همۀ جهانیان در حسرت عثمانیها بسر میبریم. بوسناییها که زیر پایِ ظلم و ستمِ صربها لگدکوب شدند، عثمانیها را به داد میخواهند، کشورهای آفریقای شمالی که زیر سلطۀ امپریالیزمِ سیاسی و فرهنگی قرار گرفت، نام عثمانیها را به زبان میآورَد، شرقِ میانه با زبانِ حوادثِ آشوبگرانهای که پایانی ندارد، در حسرت عثمانیها بسر میبرد. خلاصه تمامیِ کشورهایی که در قلمرو عثمانیِ سابق بسر میبردند، امروزه نام عثمانیها را زیر لب دارند. حتی جهان غرب که بازیِ «نظم جدید جهان»[3] را به پیش گرفته و زیرِ بارِ آن قرار گرفته و هرچه تلاش میکند نمیتواند گریزگاهی پیدا کند، در حسرت عثمانیها بسر میبرد. این بدان معناست که عثمانیها وارد اندیشههای امپریالیست نشده، دست به فعالیتهای همگونسازی[4] نزده، نسلکشی نکرده و با درکِ درست از روحِ اسلام، آن را چنان به صورت کامل تمثیل نموده که ملتهای گوناگون جهان هنوز هم در حسرت آنها بسر میبرند.
آری، ما در گذشته یک اسلامیت شکوهمند و گسترده داشته ایم. یعنی ابعادِ تأویلپذیرِ اسلام را چنان موافقِ فطرت تأویل کرده ایم که پس از عصر سعادت، ملت شکوهمندی همانند ملتِ ما (عثمانیها) وجود نداشته است. ما در پرتوِ امامانِ نابغهای که در عرصۀ حدیث، فقه، تفسیر، کلام پروریده ایم پیوسته متفاوت بودهایم و متفاوت مانده ایم. حتی قهرمانان و دلیرمردانِ اندیشه که همۀ بشریت را در آغوش میکشد و از بخاری، مسلم، ترمذی، ابوحنیفه و دهها شخصیتهای برگزیده به ارمغان مانده است، پیوسته از میان ما قد کشیده اند.
انسان وقتی خارج از کشور برود و شاهدِ جنگها و کشمکشهایِ برخاسته از تفرعات شود و با افرادِ خشن، سنگدل، متعصب و کوتهفکر مواجه گردد، اهمیت این مسئله را به خوبی درک میکند. از همین رو، همچو فهم و فراستِ دینی را من «مسلمانیِ ما» مینامم. ممکن است این اظهارات من، مورد انتقاد برخیها قرار گیرد، ولی به نظر من چنین اظهارات مانعی ندارد. شاید برخیها اعتراض کنند و بگویند: همچو پندارها، به جهانشمول بودنِ اسلام سایه میافگند و لطمه وارد میکند. ولی به بارو من، اندیشۀ «تنها ملتی که توانسته است جهاتِ تأویلپذیرِ اسلام را موافقِ جهانشمولیتِ آن به بهترین صورت تأویل نماید، ملت ترک است» مبالغهآمیز نیست.
ممکن است در زمان عثمانیها به میزان عالمانِ مصر، هندوستان و عربستان، عالم و دانشمند نپروریده است، اما علمبرداریِ اسلام به ملت ما نصیب شده است. و این علمبرداری نه با ذهنیتِ جبرگرانه و زورمندانه، بلکه از راههایِ مسامحه، مدارا، بخشندگی و تحملپذیری تحقق یافته است. از همین جهت بسا انسانها گفته اند: «اگر اسلامیت همین باشد، پس همۀ ما مسلمان هستیم».
اگر نسلهایِ درخشان و قدسیانِ امروز، بتوانند این داعیه را به میزان افتخار بشریتr، خلفای راشدین و عثمانیها تمثیل نمایند و در این راستا وسایلِ ارتباط جمعی را سودمندانه بکار ببرند، در واقع اسلام واقعی را یک بار دیگر به گوش جهانیان رسانیده اند.
شخصاً در این زمینه بسیار امیدوار هستم. من باورمندم که نسل بجا مانده از عثمانیها این وظیفه را به انجام خواهند رساند. نسلی که مالک بن نبی، متفکر جهان اسلام در بارهاش گفته است: «اگر در غربِ جهان اسلام ترکها نبودند، امروز جهان اسلام وجود نداشت». این نسل از همین اکنون گامهایی را در راستایِ اتحاد و یکپارچگی فرهنگها برداشته و باعث پدید آمدنِ خمیرمایۀ فرهنگها شده و زیربنایِ یکپارچگیِ آسیای صغیر و آسیای کبیر را آماده کرده است. این ایثارگران و خدمتگزارانِ ملت، در شرفِ تحققِ پیشرفت و بزرگیِ کشورمان در عرصههای گوناگونِ اقتصادی، تجاری، صنعتی و... هستند. اینها در آسیای میانه، در کشورهای اروپایی، در ایالتهای مختلف آمریکا، در برخی نقاط آفریقا نهادهای آموزشی تأسیس کرده و حتی در این روزها تلاش میکنند در کشورهایی چون زیلاند جدید، کوریای جنوبی، امریکای جنوبی و چین میراث فرهنگ ِملی مان را با مردمان این کشورها شریک بسازند.
آری، قدسیانِ این عصر، در چهارگوشۀ جهان پراکنده شده و با شهکاریِ فراتر از نورمهای انسانی وظیفۀ خویش را انجام میدهند. اینها با اندوختههای حسی و فکری شان، برداشتِ جدیدی از فرهنگ را بنا مینهند و تقدیم بشریت میکنند، فرهنگی که مورد پذیرش همگان است. به یاری خداوند، وسایلِ ارتباط جمعی نیز به این کار سرعت خواهد بخشید، ولی هیچگاه فراموش نباید کرد که این کار نیرویش را بیشتر از تمثیل میگیرد تا تبلیغ.
- Created on .