مجالس صحبت
پرسش: برای استفادۀ اعظمی از مجالسِ صحبتِ بزرگان، چگونه آمادگی قلبی و روحی باید گرفت؟
این موضوع را میتوان از زوایای گوناگون به دست گرفت:
- برای استفاده از صحبت شخصیتهای والا، نخست باید به آنها اعتماد کامل داشت. ورنه انسان با حالت بیماریِ خودبزرگبینی، کبر، غرور، ژست، نمیتواند از صحبت بزرگان بهرهمند گردد. حتی کسی که با تصور «گرچه ضایع وقت است، ولی نخواستم به دعوتش پاسخ رد بدهم...» در صحبتها حضور مییابد، نمیتواند از این صحبتها بهرهمند شود.
آری، قرآن در بارۀ این حقیقت کلّی چنین فرموده است: «کسانی را که در زمین به ناحق تکبّر میورزند از آیاتِ خود بازخواهم داشت.»[1] هرگاه آیات و نشانههای وجود وحدانیت خداوند از آسمان به سان باران فرود بیایند، مغرورها و متکبرین هرگز از این آیات بهرهمند نخواهند شد. پیامبر بزرگوار r نیز به این حقیقت اشاره نموده و چنین فرموده است: «کسی که ذرّهای کبر در قلب دارد، نمیتواند وارد بهشت گردد».[2] آری، انسان آغشته به کبر و غرور، یعنی کسی که «رداء» کبریا و «اِزار» عظمت را به گونهای استفاده میکند که گویی مربوط به خودش باشد، محال است ایمان را درک کند و از حقایق ایمانی بهرهمند شود. زیرا حقیقتِ عظمت و کبریای خداوند Y، بنابر اقتضای اصلیتاش، گستاخیِ ظلّیت را مجازات میکند. کسی که به مجازات خداوند گرفتار میشود، نمیتواند به ایمان دست یابد و وارد دیارِ ایمانداران گردد، که همانا بهشت است.
- از حدگذری از مواردی است که مانع بهرهگیری از صحبت میشود. آنگونه که ظلم و ستم بالای انسانها، نوعی حدگذری به حساب میآید، اینکه انسان خویشتن را ولیالله قلمداد کند نیز نوعی حدگذری است. حتی فراتر از این، کسی که عاری از کشف و کرامت است و از ذوق و مواجد چیزی نمیداند و اولیاءالله را به سویۀ خود پایین میآورد نیز حدگذری کرده است. یعنی برداشتهایی چون «اولیاءالله نیز مانند ما هستند. کشف، کرامت، ذوق و... که آنها از آن سخن میگویند، ممکن است به مفاهیم دیگری نیز تعبیر شود» که منجر به انکار اولیاءالله میشوند، از عوامل محرومیت به حساب میآیند. اینچنین تصورات به میزان بیماری ایدز خطرناک است. کسی که امام اعظم، شاه گیلانی، امام ربانی را به سطح و سویۀ خود پایین میآورد، نمیتواند از یمن و برکت این بزرگمردان بهرهمند شود.
همچو تصورات مانع پیشرفت انسان و دست یافتن او به مراتب بلند میشود. چراکه در نزد چنین شخص، بزرگان از جایگاهِ چندانی برخوردار نیستند تا بتواند مقام و منزلت آنها را دنبال کند و به سویۀ آنها دست یابد. به تعبیر واضح تر، کسانی که به بزرگان ارج نمیگذارند و از ذهنیت «امام اعظم کی است؟ اگر او در این عصر میبود، من او را قناعت میدادم. امام ربّانی، شاه گیلانی کی هستند؟» برخوردار هستند، از اینکه بدور از هدف و آرمان بسر میبرند، اذهان شان آگنده با خودپسندی است و پیوسته در محور اگویزم[3] میچرخند. همچو اشخاص که همه چیز را در محور خودپسندی میچرخانند، نمیتوانند پا فراتر از خود بگذارند و جز خود، نمیتوانند چیز دیگری را ببینند. اینگونه اشخاص را میتوانید از بهر لگدمال شدن زیر پاهای نفس، «نَفسزده» خطاب کنید، و به علت اینکه با مشتهای آهنینِ انانیت مواجه شده اند، «انانیتزده» عنوان کنید.
اینگونه افراد، این و آن به جای خود، حتی نمیتوانند از افتخار بشریت r بهرهمند شوند. حتی انوارِ قدسیۀ خداوند Y به روی همچو اشخاص نخواهد تابید، اگر هم بتابد نمیتوانند از آن بهره بجویند، حتی اگر راهِ منتهی به فیض اقدس پیش روی شان هموار گردد، گامی به پیش نخواهند رفت.
آری، سخن «آثار فیض، به استعداد انسانها وابسته است» سخن ناشناختهای است، استفاده از آثار فیض، به استعداد و شایستگیِ انسانها بستگی دارد.
- انحراف نیز مانع استفاده از مجالس صحبت میشود. انحراف به معنای نگریستن از گوشه و کنار، ضعف دید، انسداد فکری، ناتوانیِ رهایی یافتن از تأثیر ذهنیتهای کهنه و فرسوده و دیدگاههای شرطگرایانه است. همانطوری که بدیعالزمان در کتاب مثنوی نوری بیان داشته است، با وصف اینکه مرغ طاووس از تخم بیرون میآید و با زیباییِ چشمگیرش ظاهر میشود، ولی انسانهای کجنگر، این همه زیباییها را نمیبینند و توجه خود را به بیرون شدنِ طاووس از تخم جلب میدارند و نگاهها را فقط به تخم میدوزند.
آری، این یک اشتباه و انحراف بزرگی است. و همین انحراف باعث شد که اشخاصی چون ابوجهل، ابولهب و بسا اشخاصی که در دورههای بعد ظهور کردند نتوانستند از فیضِ پیامبر اسلام بهرهمند گردند. پیامبر بزرگوار r با پیام درخشانی ظهور کرد که همۀ بشریت را غرق آن نور ساخت و بشریتِ گرفتار شده در ورطۀ گمراهی را متوجه معنا و ماهیت حقیقیاش کرد. او چهرۀ هستی را با نور درخشان کرد و سبب حقیقیِ خلقت را به ما آموخت و خاطرنشان کرد که آیندۀ بشریت –آنگونه که کافران ادعا میکنند- مملو از تاریکیها نخواهد بود و صدها حقیقت را در دلهای ما بیدار ساخت. ولی بیا وببین که گمراهان به هیچ یک از این حقایق پی نبردند و نظرها را به این دوختند: «چرا ولید بن مغیره، عروه بن مسعود به پیامبری مبعوث نشد و یتیم ابوطالب په پیامبری برگزیده شد؟»، «چرا با زنان متعددی ازدواج کرد؟». حال آنکه این به دست خداوند است که چه کسی را به پیامبری برگزیند و این رسالت را به چه کسی لطف کند:
آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم میکنند (و کلید رسالت را به هرکس که بخواهند میسپارند؟) این ماییم که معیشت آنان را در زندگی تقسیم کرده ایم. و برخی را بر برخی دیگر برتریهایی داده ایم، تا بعضی از آنان بعضی دیگر را بکار گیرند. و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است. [4]
بدیعالزمان نیز جزءِ کسانی است که آماج همچو نگاههای منحرفانه قرار گرفته است. ضررِ این نگاهها، متوجه کسانی بوده است که با دید منحرفانه به او نگاه میکردند. او کسی است که ده درهم عسل را میان دوستانش تقسیم کرده و در این باره چنین گفته است: «آنان سهم خود را با حس جوانمردانه در ظرف سه روز خوردند و تمامش کردند. ولی من سهم خویش را در طول ماه رمضان به مصرف رساندم و از آن یک یک قاشق به هرکدام شان دادم. نه من بیعسل ماندم و نه آنها». او از شوربای شهریه شکماش را سیر میکرد و دانههای نانی را که از شوربا باقی میماند، به مورچههای گرسنه میانداخت. کسی که گفته است: «اقتصاد برکت را به بار میآورد، و اسراف باعث قطع برکت میشود». اصل مهمی که دستور زندگیاش به شمار میرفت.
روزی یک روزنامه با دید منحرف، در بارۀ بدیعالزمان چنین خبری را نشر میکند: «در نتیجۀ عملیاتی که در خانۀ بدیعالزمان صورت گرفت، در درون بوری مقدار زیاد پوست تخم بدست آمد». اگر این خبر درست باشد، با در نظرداشت طرز تفکر بدیعالزمان، امری کاملاً عادی است. این کار را به پاس احترام به مرغی کرده است که به او تخم فراهم میکرد. او شخصیتی است که در پیوند به این موضوع گفته است: «مرغی که هر روز به من تخم میداد، جوجۀ ششماهه داشت. وقتی مادرش از تخم بازماند، او شروع به تخم دادن کرد. او در روزهای زمستان نیز برایم تخم میداد. اینها چنین پرندگان مبارکی هستند».
من در زندگی با همچو انسانهای مبارک کمتر مواجه شدم. او را ببینید که حتی مرغان را مبارک خطاب میکند. او شخصیت ظریفی است که چنین گفته است: «هرگاه به قصد کندن یک پر مرغ من بیایند، به آنها خواهم گفت که مرا یک ماه زندانی کنند ولی پر مرغ مرا نکنند».!
انسانی که سرشار از همچو ویژگیها است، ممکن است پوستهای تخم را به منظور دفن کردن در جای مناسب، جمعآوی کرده باشد. ولی بیا و ببین که اشخاص دارای افکار منحرف مسئله را اینگونه تعبیر میکنند: «این مرد ظاهراً به نظر میرسد که چیزی نمیخورد، وی از آنجا که ده درهم عسل دارد و در خانهاش مقدار زیادِ پوست تخم دریافت شده است، پس ما را فریب میدهد». اینچنین انحرافات مانع استفادۀ آنها از آثار بدیعالزمان شد.
آری، کسانی که حواس و افکارشان به انحراف گراییده است، همانطوری که از فخر کاینات r استفاده کرده نمیتوانند، از امام غزالی، امام ربانی، شیخ گیلانی، مولانا خالد، بدیعالزمان و... نیز بهرهمند نخواهند شد. پس برای آنکه انسان بتواند از بزرگان بهرهمند گردد و سخنان آنها در قلب و فکرش بازتاب یابد، باید خویشتن را از حواس کج و منحرف برهاند و شرطگرایی، کبر، خودپسندی و هرگونه تجاوز و حدگذری را دور بیندازد.
نگاهی به عصر سعادت بیندازید؛ ابوجهل کم از کم به اندازۀ خالد بن ولید عاقل و هوشیار بود. هردو از قبیلۀ بنیمحزوم و نواسۀ کاکا بودند. ولی یکی گرفتار کبر، غرور و انحراف خود میشود و به اسفل سافلین سقوط میکند، و آن دیگری با بال تواضع و محویّت به «اوج کمال انسانیت» پرواز میکند و در عقب خلفای راشدین جا میگیرد و به اعلی علییّن صعود میکند.
به عنوان نتیجه میتوان گفت که برای استفادۀ کامل از مجالس صحبتِ بزرگان، باید از هرگونه تجاوز حذر کرد و هرگونه انحراف را باید کنار گذاشت.
- Created on .