استمرار الطاف الهی
پرسش: هرگاه عصر خویش را با رویدادهایی که در بستر تاریخ جریان یافته اند مقایسه کنیم، میبینیم که از الطاف بیشمار الهی بهرهمند شده ایم، که گویی در عصر توازنها بسر میبریم. برای ادامۀ الطاف الهی، به عنوان فرد و جامعه چه باید کرد؟
ما رحمت الهی را که خداوند همچو باران بالای ما فرو میریزد، زیر نام «تحدیث نعمت» همواره یاد میکنیم و باید یاد کنیم. چرا یاد نکنیم؟ ما که از لحاظ معنویت فرزندانِ زمینهای خشک و بیآب و عصر خشکسالی هستیم که در حسرت یک قطره باران بسر میبریم. خداوند با لطف و عنایتش ما را از همچو روزها به این روزها رسانید. ولی محاط شدن ما با لطف، کرم و عنایت الهی جداست و ادامۀ این الطاف و عنایت جدا.
به نظر من، در راستای حفظ و استمرار این الطاف نخستین کاری که باید انجام دهیم این است که حالت کنونی را بدون بازگشت به عقب باید حفظ کرد. مثلاً، به منظور دریافت کانال رادیویی، فریگانس رادیو را تنظیم میکنیم و هرگاهی که کانال دلخواه خود را یافتیم، در همان فریگانس ثابت میمانیم و دیگر تغییرش نمیدهیم. شاید به منظور دریافت شفافترین صدا، عقربۀ رادیو را به سمت راست و چپ بچرخانیم. همینگونه، اضطراب، دعا، و پویایی را که وسیلۀ جلب الطاف الهی هستند باید حفظ کنیم و آنها را به مراحل پیشرفتهتری انتقال دهیم. این نخستین گام برای استمرار لطف و احسان الهی است.
نکتۀ دیگر این است که اخلاصمندانهترین، زاهدانهترین و ولیانهترین راه را برای انجام کارهای خویش دریابیم و آن را مادامالعمر نگه بداریم. ورنه اگر عمل و تحرک ما دچار کندی شود، آنگاه زشتیهای موجود در «هجومات ستّه»[1] دَور و پیش ما را فرا خواهد گرفت. آن وقت ممکن است به دام یکی از این زشتیها بیفتیم و هلاک شویم. زشتیهایی که با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند و انسان را به دایرۀ فاسد میاندازند. زیرا در میان این ویروسهای کشنده شبکۀ خبردهی شگفتآوری وجود دارد که هرگاه یکی از این ویروسها در بنیۀ انسان نفوذ کند و مقاومت وجود را از بین ببرد، به ویروسهای دیگر سیگنال میفرستد و آنها را نیز فرا میخواند. بدینگونه این ویروسها به همدیگر پیام میفرستند و با تشکیل دایرۀ فاسد، بنیهای را که به آن نفوذ کرده اند، ویران میسازند.
برای شرح بیشتر این موضوع میتوان چنین گفت: ویروسِ «ترس» که به جسم انسان رخنه کرده است، ممکن است ویرسِ «تنپروری» را فرابخواند. وقتی مقاومت بدن اندکی بشکند، ویروس «شهرتطلبی» با یک حمله وارد جسم انسان میشود. سرانجام جسم به حالتی در میآید که اصلاح آن ناممکن میشود. آری، اگر لطف و عنایت خاصِ الهی به یاری فرا نرسد، جسم در این مرحله تاب و توانش را از دست میدهد و دیگر از جا بلند نمیشود.
پس باید از یکسو مظهریت مان به لطف و عنایت خداوند را حفظ کنیم، و از دیگرسو در تلاش دست یافتن به مراتب بلندتری باشیم تا از گرفتار شدن به همچو زشتیها رهایی یابیم.
آری، هر لطف از جنس خود شکر میطلبد. اگر خداوند Y به ما بیداری ایمان و همزمان بیدار ساختن ایمان دیگران را لطف نموده باشد و به ما پیوسته هشدار داده باشد که تنها هدف آفرینشِ ما همین است، این نعمت از جنس خود شکر میطلبد. این شکرگزاری و ادامه بخشیدن آن، باعث ادامۀ لطف خداوند میگردد. الله Y فرموده است: «اگر سپاسگزاری کنید، نعمتهای خود را برای تان افزایش میدهم. و اگر ناسپاسی نمودید، بیگمان عذاب من بسیار شدید است.»[2] اگر به آیه توجه کنید، میبینید که خداوند نگفته است «اگر ناسپاسی کنید، ناسپاسی تان را افزایش میدهم» بلکه گفته است «اگر ناسپاسی نمودید، بیگمان عذاب من بسیار شدید است». یعنی خداوند از یکسو ما را به راه مستقیم فرا میخواند، و از دیگرسو راهِ نجات از عذاب و نایل آمدن به لطف خداوند را نشان میدهد. پس ما باید نعمتِ بیداری ایمان مان را با شکرِ بیدار ساختن ایمان دیگران پاسخ دهیم و در انتظار نایل آمدن به نعمتهای بیشتری باشیم. ان شاءالله در سایۀ این باور، یقین ما افزایش خواهد یافت و به خداوند نزدیک خواهیم شد. استاد بدیعالزمان در شرح آیۀ «از آنچه برای شان داده ایم، انفاق میکنند.»[3] چنین گفته است: «آنگونه که مال از خود زکات دارد؛ بدن، ذکاوت، حافظه، محاکمه و حتی نطق و سخنوری نیز زکات خود را دارد.» حقِ هرچیز را باید از جنس خودش ادا کرد. پس به منظور استمرار نعمتها و الطاف الهیِ که در اختیار ما قرار داده شده است، شکرگزاری این نعمتها را باید از جنس خودش ادا کرد.
در این زمینه روش دیگری که باید دنبال شود، این است که در قبال یکدیگر سیاستِ باز را به پیش بگیریم و به بررسیِ درونی همدیگر بپردازیم. کاری که اصحاب پیامبر در قبال یکدیگر انجام میدادند. هرگاه به عصر سعادتِ پیامبر نظر کنیم میبینیم که اصحاب بدون اجتناب و خودداری، در قبال یکدیگر جوانمردانه سخن میگفتند. ما نیز میتوانیم این رویکرد صحابی را سرمشق خود قرار دهیم و در میان هم تطبیق نماییم. ما میتوانیم به دوستان خود حق و صلاحیت آن را بدهیم تا ما را متوجه خطاها و اشتباهات مان نمایند. ما باید دوستان هشداردهندهای برگزینیم و به ایشان بگوییم: «رفیق! اگر مرا در بیراهه یافتی، دست مرا بگیر و از آنجا بیرون بیاور و مرا هشدار بده. در این باره از تو نافرمانی نخواهم کرد».
ولی در اینجا معیار را باید درنظر گرفت و به تعبیر بدیعالزمان «پرده را نباید درید». آری، انسان باید دعای «پروردگارا! مرا به اندازۀ یک چشم به هم زدن به حال خود رها مكن» را از دوستانش نیز بطلبد و این صلاحیت را به آنها بدهد و هشدارهای دوستانش را «امر بالمعروف و نهی عن المنکر» تلقی کند. صلاحالدین ایّوبی و نورالدین زنگی در برابر هشدارهای یاووز زنبیلی و قانونی عبدالسعود به زانو آمده اند و چنین گفته اند: «خداوند از تو خشنود باشد. اگر تو هشدار نمیدادی، به بیراهه رفته بودم.» پس ما کی هستیم که درِ خویش را به روی همچو هشدارها میبندیم و از کسانی که ما را متوجه خطاهای مان میسازند، آزرده میشویم؟
کوتاهِ سخن اینکه تا زمانی که ما خویشتن را تغییر ندهیم، خداوند ما را تغییر نمیدهد. ولی ما به دوستان وافاداری نیاز داریم تا ما را در مقابله با نفس امّاره یاری کنند و ما را تنها نگذارند. آنگاه میتوانیم خویشتن را از چنگ تغییر و دگرگونی برهانیم.
- Created on .