فکر حق
عالیترین هدف زندگی انسان، عبارت است از: ترقی انسان همراه با یکپارچه شدن با روحاش؛ رسیدن به روشنیهای « ماورای فيزیک»؛ واقف شدن بر اسرار خالق و نایل آمدن به ذوقهای روحانی. روحي كه به سمت این هدف والا بال و پر كشيده است همیشه خوشبخت است؛ هر تلاش انجام یافته در این راستا به درون انسانها روشنی میبخشد و و بسيار گرامي است؛ و انسانی که راه این گونه زندگی را در پيش گرفته با فضیلت است.
مفکورهای که انسان را حیوانی از حیوانات تلّقی میکند، بزرگترین بدی را در حق او کرده است. این مفکوره، نخست در فرد آرزوی تعالی و تکامل را کشته، و همه راههایی را که او را به سوي تکامل میبردند، مسدود نموده، و جماعت انسانها را به حالت دستههای حشرات درآورده و آنان را از اين ادراک و ارادة كه سر در گریبان خود بياندازند و خود را کنترول کنند محروم ساخته است. با توجه به این برداشت، از بین رفتن ضعیف به دست قوی و نابود شدن آنانی که امکان مبارزه را ندارند کاملاً طبیعی و ضروری است. تطبیق برداشت بر گرفته شده از «نيچرل سليكشن» بر جماعت انسانها، حسّ احترام به حق را فرو ریخته، زور و قوت را واژگون نموده، فکر حریّت را بیحّد و مرز ساخته انسان را به سویه جانداران دیگر پائین آورده است. با توجه به این تلّقی اشتباه، حق با تمام مؤسسههایش وابسته به زور و قوت ساخته شده، هرکسي كه بدن، پنجه و مشت قوی داشته باشد و هر شخصي كه قلمش روان و رابطهاش با اشراف و اعیان تأمین شده و صاحب پول و ثروت باشد، او حق به جانب دیده شده است و مردم برايش کف زدهاند؛ و هر کسی که ضعیف، بیقدرت و بیپول و از فریب و نیرنگ بیخبر باشد، همواره مورد تحقیر واقع شده، کوچک به حساب آمده است. و طبیعی است که در این ميان تلاش صورت گرفته است قوت روح، قوت حق، و قوت عقیده از حافظهها زدوده و از یاد نسلها برده شود. و این وضعیت، حق واهل حق را در برابر ظالمان متغلّب تضعیف نموده و شكست داده است. و از پی آن نيز زمانيكه افکار پستي آوری مانند معتاد شدن به حظوظ و منفعتهای شخصی، خود را به دور ارواح پیچاند، انسان این اقلیم را کاملاً بازیچهی ظالمان قرار داد. دیگر در جامعه با گرگ گرسنه محبت میشود و او هم با کمال جسارت از این جنازههای جاندار کرایة دندانش را میطلبد.
در قرنهای گذشته، در اطراف مسکن ظالمان، حلقههایی تشکیل مییافت که در راه جستن خوشبختی، ذلت میدیدند و توهین و تحقیر میشدند و در مقابل ظلم به شعب ميآمدند و کف میزدند و به ظالم مدیحه سرایی میکردند؛ و از پرستش کنندگان زور و قدرت صفهای طویل به وجود میآمد. و بعدها نيز به جای اینها گروه دیگری با ادعای مورد ظلم و ستم واقع شدن با احساس کینه و نفرت به میان آمد که روی گستاخترین ستمگر ملعون و نفرین شده را سفید ساخت. در این دوره، بازهم قوت حاکم بود و حق و حقیقت اسیر دست آن شد. آنچه تغییر یافت، تنها واژگون شدن یک اقلیت مستّبد و توزیع استبداد بود.
در گذشته ظلم و غدر از یک ویا چند شخص میآمد، اما اینک تودهها ظالم اند. به جای افراد غدّار گذشته، شبکههای پراکنده در هر طرف وجود دارد. دیگر آنها هستند که در بین جمعیت زندگی میکنند، آنها هستند که میخندند و سرگرم اند، و در همه جا چهرههای مشئوم و مدهوش آنان است که خوش و خرم به نظر میرسد. در این محفل عروسی، نالهی مظلوم نه شنونده و نه هم شنوانندهاي دارد!
این موارد، نه با حالات اولیه و نه با نتایج وخیم و پردغدغهاش در دنیای ما دیده و شناخته شده نیست. تقریباً همة اینها نخستين بار در درون جامعة غربی که مفهوم حق شناخته نشده و برداشت از آزادی مورد سوء استفاده قرار گرفته است، سر برآورد. و سپس تحت حمایت «انقلاب صنعتی» و رشد تکنولوژی، به هر سمت و سوی دنیا پراکنده شد. و در سایة عشق و علاقة مفرطی که کشورهای رشد نیافته به علم و تکنولوژی نشان دادند، تقریباً در همه جا مورد قبول واقع شد و میزبانهای خوبی یافت. بدین سان اشتیاق نشان داده شده به علم و تکنولوژی، رفت و به سیاست فلاکتبار « دروازة باز» منجر شد. دیگر بدون پرسیدن رمز و بدون اینکه سازگاری ویا عدم سازگاریاش با بُن مایة ملّی در نظر گرفته شود، هر چیزی به داخل راه داده میشد و از هر چیز استقبال به ميان ميآمد. طبيعي است که بیش از همه به بنیة اجتماعی مضر بودند. بعد از چنین دوری است که، انسان این سرزمین با دیوانگي باویرا و با اخلاق آنگلوساکسون سرمت است و هر کس و هر که را بخواهد فریب میدهد و هر که را بخواهد سرکوب میکند.. زور و قوت یگانه حرف را میزند؛ حریت در زبانها تكيه كلام و پشتوانه هر مفسده است!
به نظر این فلسفهای نو، تاجر در فروختن مالش به هر قیمتی که میخواهد؛ محتکر در استفاده از فرصت و انبار کردن مال؛ وعدهای در رفتن به کشورهایی که پدرشان به عنوان فاتح رفتهاند، نمیدانم به کدام مقصد و هدف؛ و نشراتی که هر روز بیشتر از پیش سرکشتر شده از شیرازه در میآیند، در نشر «بداخلاقی» به دور دستترین نقاط آن هم به نام عرفان؛ كانونهای فکری با ارگانهای سمعی و بصریشان در تضعیف دین و زبان؛ جوانانی که در سن و سال مکتب هستند با پایمال نمودن هر نوع احساس والا و ارزشهای ملّی در آشوب آفرینی؛ و آنانی که حسّ و مفکورة دینی را مورد سوء استفاده قرار داده در توقع و طمع داشتن از مردم به هر مینگ مینگشان آزاد اند و در چنین رفتارشان، هم حق به جانب و هم عاقل اند! آه، بدا به حال آزادي صوري که به همه زشتيها اجازة ورود داده و زمينة ظلم ظالمان را فراهم كرده است!
آری، از ديد این مفکورهای که امروز بخش عمدهی انسانها را در چنبر خود گرفته است، طبیبی که راه جلب مریضان زیاد را کشف کرده است؛ وکیل مدافعی که حق و ناحق از هر دعوا دفاع میکند؛ مهندس و معماری که از اخلاق علم و حّس مسئولیت پذیری محروم است و با طرح پروژهها فقط به درآمدش فکر میکند؛ و نوحهخوانی که از حنجرهاش فقط برای سوء استفاده از احساسات مردمان پاکدل بهره میبرد؛ فروشندة که مواد غذاییاش را به گونهای که در عقل و خیال نمیگنجد خراب کرده اما راه تأمین مشتری را هم خوب میداند؛ ادويه فروشي که همراه با داروهای تقلّبی با صحت مردم بازی میکند؛ دامداری که روغن را با کچالو و شیر را با آب مخلوط ميكند عاقل و چالاك است؛ و در مقابل، كسي كه به اندازة حق خود به حق و آزادی دیگران هم احترام قایل است، و ارواح بلندی که به خاطر فضیلت زندگی میکنند، احمق و بیخرد قلمداد ميشود.
در چنین دنیایی که در زیربنای آن هر چیز به ماده تکیه داده میشود، قرار گرفتن یک جامعة حیوانی و انسانیت وابسته به جسم و بدن به جای انسان حقیقی و جماعتهای انسانی، و به فراموشی سپرده شدن ارزشهای انسانی و مفهوم حق، کاملاً طبیعی و اجتناب ناپذیر خواهد بود. حال آنکه آیندة مسعود انسان زمانی ممکن خواهد بود که ارزش لازم به حق داده شود. و حق از سلطهی باطل رهایی یابد؛ و برداشت از آزادی محدود ساخته شود؛ و از حریت و آزادی اندیشمندان، متفکران، زحمتکشان، کسانی که به خاطر دیگران زندگی میکنند و میوههای زندگیشان را به دیگران و برای ملتشان ارمغان نموده مثل یک غریب از دنیا رفتهاند دفاع شود و آرمانهایشان تا أبد زنده بماند.
آری، ما دیگر نمیخواهیم چهرهی کسانی را ببینیم که اسیر حظوظ بدنی هستند و با هوسهای پستکننده، هر روز پستتر میشوند. ما میخواهیم سیماهای پاک و تمیزی را ببینیم که با در محور حق وجدانشان به آرامش رسیده و توانسته اند از کارهای زشت و پرشائبهای ظالمان دور بمانند، و در پیشانیهایشان زیبائیهای آسمانی را بازتاب دهند. این چهرههایی را که ایمان و امید، خدمت و محبت، دوستی و انسانیت به شکل خطوط رنگارنگ در آنها بازتاب يافتهاند، فرشتگان محافظ این سرزمین مسعود میشماریم و بر آنها شادباش ميگوييم.
- Created on .