سرآغاز
موجودات، حیات، عالم جانداران و در بین آنها به ویژه انسان دارای جهات گوناگونی است که اساس علوم مختلف را تشکیل میدهد. اگر صرف انسان را روی دست بگیریم علوم زیادی از قبیل مورفولوژی (شکل شناسی)، فزیولوژی (علم وظایف اعضاء بدن جانداران)، پسیکولوژی (روانشناسی)، سوسیولوژی (اجتماع شناسی)، طب، پیداگوژی وغیره را مشاهده خواهیم نمود. هریک از این بخش ها موضوعات اختصاصی است و هرکدام آن از خود متخصصینی دارد. ولی متخصص تمام کائنات، جانداران و به ویژه انسان وجود ندارد. بنابراین حل پرابلم های که از موجودات و انسان ببار می آید توسط این علوم خصوصی ممکن نمیباشد و طبعاً در مورد این علوم گفتن سخن نهایی نیز غیر ممکن است. از این میان، تنها بخاطر درک و دانستن انسان و بمیان آوردن تکنالوژی بشریت به شُعور دسته جمعی ضرورت است که معلوماتی را تولید نماید تا همه چیز را تشریح نموده افکار عمومی و سنتز های یکسان بمیان آورده بتواند، همچنان به مراکز مجهزی ضرورت است که عصر خود را با تمام وارداتش پذیرفته بتواند. فکر میکنم در سالهای بعدی کتاب های زیادی در این مورد نوشته خواهد شد. نظرات بیشمار آلترناتیف به میان گذاشته شده و مراکز علمی زیادی این دیدگاه را تقویت خواهند نمود. آنگاه یکتعداد دانشمندان و صاحبنظران طالحمند سرانجامهء موجودات را از سر خواهند نوشت، همه چیز را و به ویژه انسان را مجدداً کشف خواهند نمود و حقیقت های موجود در ماهیت انسان را بیرون آورده در مورد مسایلی که اساس علوم را تشکیل میدهد، چیزهای آشکارتری را بیان خواهند نمود.
با وجود این هم گفته میتوانیم که در لابراتوارهای مدرن، امروز در مورد تدقیق و شناسایی جانداران کارهای صورت میگیرد که تا به حال به آن مرحله نرسیده بود. ماده، مولیکول و حجرات بدن با تمام جهات اش معلوم و مشاهده گردیده، شکل و معماری کوچکترین اجزای مایعات و حجرات توسط شعاع X قابل دید گردیده است. همچنان در یکتعداد لابراتوارها و مراکز تحقیقاتی مدرن به سویه های بالاتر از تشکلات مادی، وظایف و تاثیر انزایم های که اجزای خیلی بزرگ پروتین ها را از همدیگر جدا نموده و انشأ مینماید، تا حدی معلوم گردیده است. قوانین مناسبات بین حجرات و انساج تشکیل شده از آنها با محیط داخلی، مایعاتی مانند خون و صفرا و مناسبات اینها با محیط بیرونی، ارتباط عناصر کیمیاوی با بدن و شعور، قسماً وضاحت کسب نموده است.
علی رغم انکشافات در ساحات علمی که شایان تقدیر است، به ویژه در ترکیه بعد از "دوره تنظیمات" مانند هر ساحه دیگر خیلی مشکل است بگویم که در محافل علمی و مراکز تحقیقاتی نیز عین انکشافات صورت گرفته است. در این دورهء فعلی که به عوض تحقیق، تدقیق و تنویر یک تقلیدگرایی کورکورانه دارد پیش میرود و شکل گرایی جای افکار علمی را گرفته است، از طرف نسل های آینده با تأسف یاد خواهد گردید. زیرا در این دوره موجودات بطور غیر منظم و در حالت هرج و مرج نشان داده شده، اشیأ مانند خس و خاشاکی قبول گردیده که توسط بادهای تصادف گاه اینسو و گاه آنسو انداخته میشود، موجودات لقمهء ناچیزی پنداشته شده که در بین دندانهای بی انصاف " انتخاب طبیعی" جویده میشود و انسان هم به حالتی قرارداده شده که مانند یک تماشاگر بی طالح در تریبون میدانهای مرگ خیز جایگزین گردیده است. در حالیکه اگر از یک زوایهء مختلف نگاه شود، یک واقعیت دیده میشود که در بین هر ذرّه یی از موجودات یک همکاری، تساند، نظام و آهنگ موجود است" همه چیز نظر به یک هدف و غایه پلانگذاری گردیده" و همه چیز چنان مکمل و روشن است که عقل را به حیرت می اندازد.
نمیخواهیم زوایه های نگرش غلط امروزی را مورد بررسی قرار دهیم و علت های این کجروی را جستجو نماییم. ولی، تأکید روی بعضی مسایل مفید خواهد بود. یکبار، در یک مقطع معین زمانی لابراتوارهای ما آنقدر تنگ نظر و بی محصول گردیدند که تنها به یک جهت نگاه میکردند. متأسفانه تعداد زیادی از مراکز تحقیقاتی و لابراتوارها همیشه مرکز دانشمندانی (اصطلاح دانشمند را آگاهانه بجای اصطلاح علما استفاده کردم) گردید که در پی"چطورها" بودند و هیچگاهی به پرسشهای "چرا" و " بخاطر چه" نظری نکردند. سیستم تعلیمی ما که در درس و لابراتوارها در حالیکه به پرسش"چطورها" پاسخ جستجو نکرده و در مورد پرسشهای "چرا" و " بخاطر چه" هیچگاهی به تفکر سوق نداده، از نسل های رسانده یی این سیستم تا به امروز در سطح جهانی چند متفکر و دانشمند را توانستیم تقدیم جامعه نمائیم؟
بلی، آیا چند دانشمند را به جامعه تقدیم نمودیم که اشتباهات دانشمندان غربی را به میان گذاشته باشد و مثلاً با اظهار نواقص، اشتباهات و جهات منفی داروینیسم، شجاعانه بیان نموده باشد که داروینیسم نیز مانند فرضیه های (تیئوری) امثالش قابل مباحثه بوده و موضوع "اشرف مخلوقات" بودن انسان را مجدداً به زبان آورده باشد؟ مثلاً در مورد اینکه انسان در پهلوی داشتن اعضایی چون چشم، مغز، بینی، گوش، سیستم اطراح، سیستم دوران خون، سیستم تنفسی و هاضمه، همچنان دارای احساسات شنوایی، بینایی، حس کردن، ایجاد مناسبات به اشکال مختلف با موجودات و حتی توجه به پس پردهء اشیأ میباشد، بحث کرد و انسان را در قالب واقعی اش تحلیل نمود. با وجود آنکه این چیزها صورت نگرفت، بلکه علم به ویژه در مقابل دین به صورت تابو درآورده شد و قربانی دیدگاههای آیدیولوژیک گردید و در صده نوزدهم از چوکات پوزیتویسم و حتی ماتریالیسم بیرون شده نتوانست.
متأسفانه در نتیجه آن، امروز بیالوژی مانند یک تخیلی میباشد که بالای فرضیه ها بنیانگذاری گردیده است. در رأس این فرضیه های تخیلی هم بدون شک فرضیه تکامل قراردارد. هرچند نوشتن و سخن گفتن در مورد فرضیه تکامل، کار کسی چون من که در ساحهء جداگانه ای مصروف هستم، نیست. فقط تا وقتیکه یک عالم جنتیک، بیوکیمیا شناس، پالینتولوگ (فوسیل شناس) و یک الهیات شناسی که موضوع را از نگاه دینی تحلیل نموده بتواند، گردهم آمده موضوعی را که از دراز مدت بدینسو در محافل علمی مورد بحث قرار میگیرد، منحیث کارشناسان موضوع در سطح ترکیه و حتی در سطح جهانی تشریح نموده حقیقت را بمیان بگذارند، کسانی چون من سخنرانی های خود را بخاطر حق و حقیقت ادامه خواهند داد. امروز این موضوع بنام علم از طرف یکتعداد اشخاص، بیشتر از یک آیدیولوژی مانند یک دوگما (عقیدهء بدون دلیل) مورد دفاع قرار گرفته و حتی مناقشهء آن جرم پنداشته میشود.
از جانب دیگر، هنوز موجودیت و عدم موجودیت الهیات شناسان ما که مذاکره این مسئله را نمایند در یکسو، از طرف دیگر مانند یک حقیقت تلخ در مقابل ما قرار دارد که آموزش الهیات بطور آرزو شده و نظر به بعضی ها از یک صده بدینسو قسمیکه خیال میگردید حد اقل با پرنسیبهای عمومی اش در بر گیرنده علوم مثبت شده نتوانست. در این چنین محیط، موضوعاتی را که میخواهم بعرض برسانم، با وجود آنکه مستقیماً شامل ساحه مصروفیتم نمیباشد، این موضوع را که مانند یک دیوار بین ایمان و بی ایمانی قرار گرفته است، وظیفه و مسؤلیت خویش دانستم تا به اندازه یی که ادراکم مرا یاری رساند بررسی و تقدیم نمایم و متوجه آن هم هستم که بدینصورت یک کار خیلی دشوار را به دوش گرفته ام که بدر آمدن از عهده آن بسیار مشکل است. واقعاً اگر مشاهده نمائیم، به امید اینکه مورد بخشش کارشناسان موضوع قرار بگیرم، فکر اساسی تشبث من در این چنین کاری بجز از به غیرت آوردن اشخاص با صلاحیت این ساحه چیزی دیگری نبوده است. آرزو مینمایم که ایشان این بار را به دوش بگیرند و موضوع را به نسلهای مجروحی که از یک صده بدینسو اذهان شان متوحش گردیده و ایمان شان به سرقت برده شده، به وضاحت بیان داشته و همه چیز را به وسعت و تعمق اش اظهار نموده حقیقت را به میان بگذارند.
اصلاً باید اعتراف نمایم که بعوض مصروف شدن با این موضوع، تبلیغ دستورات اصلی اسلام را که به آن باور دارم و هیجان آن را دایم در سینه خود احساس میکنم، ترجیح میدادم و کوشش میکردم تا اوصاف نسلی را که ناجی بشریت هست به نظر بدهم. فکر میکنم تبلیغ اوصاف سازنده، در سینه های با ایمان بیشتر هیجان ببار خواهد آورد. اما یکتعداد کسانی بشمول تحصیل یافته ها و بی تحصیلها، اشخاص داخل و بیرون پوهنتون ها و حتی بعضی از منسوبین ریاست امور دینی ما و یکتعداد علمای ما در مورد آفرینش که با آیات قرآنی تأیید گردیده و از دیدگاه دیگری موضوع عقیدتی میباشد، اظهارات متناقض ارائه مینمایند و با شگفتی مشاهده مینمایم که آیات متبرک قرآن کریم و سخنان گهربار حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) با داروینیسم موافق نشان داده میشود و دراین استقامت تحلیل ها صورت میگیرد.
علامه حسین جسری که برایش احترام قایل هستم، یک صده پیش وقتیکه با چنین پرسشی روبرو میگردد جواباً میگوید که " ین مسئله هنوز یک فرضیه است، هرگاه در آینده مانند یک واقعیت مثبت به میان گذاشته شود، آنگاه ما هم آنرا با آیات قرآن کریم وفق خواهیم داد." به هر اندازه که به این علامهء بزرگ احترام داشته باشم، باز هم امکان ندارد که با ملاحظات او و همنظرانش در این مورد همفکر باشم. زیرا نظریات داروین در مورد تکامل و فرضیهء تکامل هیچگاه با آیات قرآن کریم وفق نمیکند. زیرا او زندگی را نتیجهء تصادفی اسباب تلقی مینماید. در حالیکه اِحیا و اِماته (بخشیدن حیات و واپس گرفتن آن) دو فعلی است که مربوط به ذات اقدس الهی میباشد. هرچند در مورد هر دوی آنهم در آغاز از یکتعداد اسباب مادی سخن گفته میتوانیم، ولی نتیجه به ویژه در قسمت حیات تماماً بالاتر از اسباب است. فعل احیا (بخشیدن حیات) اجرأت بدون پردهء الله (جل جلاله) میباشد که وابسته به هیچ سببی نیست. بنابراین حیات با هیچ یک از اسباب تشریح شده نمیتواند. بناً فرضیه داروین، چیزی بیش از یک فرضیه نیست و نه با آیات قرآن کریم و نه با احادیث شریف تشریح شده میتواند. یکی از علت های که این موضوع را روی دست گرفتم، همین بود.
داروینیسم فرضیه یی است که هیچگاه نمیتوان آنرا تنها مربوط یک شخص بشمول داروین و لامارک پنداشت. بغیر از کسانیکه موضوع را در صده پیشین به میان گذاشتند، در صده ما، نیو داروینیست های (داروینیست های جدید) هم هستند که گویا برای اثبات فرضیه تکامل، تأیید داروین در این فرضیه و ساختن مقام های گوناگون به وی، نظریه های گوناگونی را پیشکش مینمایند و اگر یکی از این نظریه ها مورد قبول قرار نگیرد، فوراً نظریهء دیگری را پیشکش میدارند. یک واقعیت خیلی ها تلخ است که این نظریه یی که اثبات نگردیده و اثبات آن هم هرگز ممکن نیست، از مکاتب متوسطه تا لیسه ها، از صنف اول پوهنتون ها تا صنوف آخر در تمام مکاتب، در تمام مؤسسات علمی، تعلیمی و تحصیلی مانند یک حقیقت علمی اثبات شده تدریس میگردد. در اینجا یک آرزویم و نیازم را از مولای متعال که هر چند با موضوع مستقیماً ارتباط ندارد، میخواهم بعرض برسانم. انشاالله نسل های مبارک آینده، مانند هر موضوع دیگر این موضوع را نیز با تمام جهات آن به میان خواهند گذاشت وبدین ترتیب هم مکاتب و هم محافل علمی را با چنین نظریه های که اثبات آن ناممکن است، مشغول نخواهند ساخت.
همچنان، به ویژه در صده بیستم، کسانی هم هستند که جهت اثبات فرضیه تکامل با موتاسیون ها (دگرگونی ها) این موضوع را به لابراتوارها کشانیده اند. بنابران در نظر داریم تا موضوع را در چوکات داروینیست ها، نیو داروینیست ها، طرفداران موتاسیون و نهایت قرآن کریم، احکام محکم قرآن کریم در مورد آفرینش و احادیث متبرک رسول اکرم (هزاران درود و سلام خداوند بر او باد) که راجع به آفرینش در صحیح ترین کتاب های حدیث روایت گردیده و تغییر ناپذیر است، روی دست گیریم.- Created on .